سی سال بعد از انقلاب ضدسلطنتی
«به مصلا رفتيم و از خدا باران خواستيم، سيلى فرستاد و همه ما را با خود برد.»
:مهندس بازرگان
ماجرای انقلاب ضدسلطنتی مردم ایران در سال ۱۳۵۷ عجیب ماجرایی بودهاست؛ مانند اکثر اوقات آنقدر وقتکشی میشود که وقتی«صدای انقلاب»
مردم شنیده میشود که دیگر خیلی دیر است و شاه با چشمانی اشکبار ایران را به بهانه معالجه ترک میکند.
داستان ندانم کاریهای گروهی بیتجربه ولی پرمدعا داستان غمانگیز و پرهزینهای میشود که هنوز به آخر نرسیدهاست.
مردم شنیده میشود که دیگر خیلی دیر است و شاه با چشمانی اشکبار ایران را به بهانه معالجه ترک میکند.
روحانیون اگرچه چنان انتظاری نداشتهبودند که وارث شاه شوند٬ به خیال این که مملکت داری به همان سادگی بیانیه صادر کردن و مردم را به خیابان ٬ فراخواندن است(*)٬ قدرت را به دست میگیرند و وعده آب وبرق و اتوبوس مجانی میدهند و تا آنجا هم پیش میروند که گوشت یخی را حرام و نجس اعلام میکنند. [آشنایی میگفت٬ تصور عمومی در آن زمان بر این بود که شاه را از برترین میلیاردرهای جهان میدانستند، با آن که وضع معاش مردم بسیار بهتر از گذشتهشان شده بود اما لابد شاه سهم کافیی به آنها نمیداد؛ پس با رفتن او ثروتهایی که او آنورش میانداخت به آنها میرسید و وضعشان به مراتب بهتر میشد٬ از مرتبهی همه چیز مجانی...]
وعدهی آب و برق و اتوبوس مجانی میدهند.
روحانیون٬ از سویی دیگر وارث ارتشی میشوند که هزینههای میلیارد دلاری صرف تجهیز آن شدهاست٬ و به پشتوانه چنان ارتشی دم از صدور انقلاب به کشورهای تحت ستم همسایه میکنند. حتی از مردم مصر میخواهند که همانند ملت ایران٬ فرعونشان را سر به نیست کنند.وعدهی آب و برق و اتوبوس مجانی میدهند.
داستان ندانم کاریهای گروهی بیتجربه ولی پرمدعا داستان غمانگیز و پرهزینهای میشود که هنوز به آخر نرسیدهاست.
***
پس از چندی شاعری -ظاهراً مرحوم مهدی اخوان ثالث- قصیده کوچکی در بیان نتایج آن انقلاب سرودهاست که ذکر آن اکنون که سی سالی از آن اتفاق فاصلهگرفتهایم خالی از لطف نیست:یاد آن زمان که چندی،از شور انقلابی---هرگز نبود یک دم، در دیده خواب ما را
«تا مرگ شاه خائن نهضت ادامه دارد»---گفتیم و از مسلسل آمد جواب ما را
بردیم مادیان را از بهر فحل دادن---برعکس آرزوها شد مستجاب ما را
کونی و کله قندی[۱] دادیم و بازگشتیم---دیگر نماند وامی از هیچ باب ما را
گر انقلاب این است باری به ما بگویید---ما انقلاب کردیم یا انقلاب ما را
[۱] داستان دادن کون و کله قند حکایتی مشهدی است که شرحش را میتوانید این جا بخوانید..«تا مرگ شاه خائن نهضت ادامه دارد»---گفتیم و از مسلسل آمد جواب ما را
بردیم مادیان را از بهر فحل دادن---برعکس آرزوها شد مستجاب ما را
کونی و کله قندی[۱] دادیم و بازگشتیم---دیگر نماند وامی از هیچ باب ما را
گر انقلاب این است باری به ما بگویید---ما انقلاب کردیم یا انقلاب ما را
----
(*) جالب است که پس ازآغاز جنگ عراق علیه ایران٬ هنوزهم مقیاس آن امر را درک نکردهبودند و بر این تصور بودند که با پیام دادن٬ قضیه فیصله مییابد.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home