دموکراسی در اسلام
از نگاه دینی، موضع اسلام راجع به شیوه حکومتداری مسلمین واضح نیست. هرچند، از لحاظ تاریخی میتوانیم این مساله را حداقل از دید پیامبر اسلام و در صدر اسلام بررسی کنیم.
موضوع زمامداری مسلمین بعد از پیامبر، حتی امروزه نیز، مایه اختلاف اهل سنت با شیعیان است.
شیعیان عقیده دارند که پیامبر زمامدار بعدی را خود تعیین کرده بود و به همین طریق زمامدار بعدی از طرف قبلی معرفی میشد. واضح است که در چنین شیوه انتصابیی جایی برای نظر مردم در موضوع مقبولیت و مشروعیت زمامدار مسلمین در نظر گرفتهنشدهاست.
از سوی دیگر، اهل سنت برآنند که گرچه پیامبر در مواردی -مانند مجمع غدیر خم- به علاقهاش به علیبیابیطالب اشارهکرده بود و توصیههایی مستقیم و غیرمستقیم نیز بر برتری و تقوای او داشت، از تاریخ و روایات چنین برمیآید که ایشان از اظهارنظر مستقیم و انتصاب جانشین خودداری کردهبود و در نهایت امر را به تصمیم جمع محول کردهبود. پس از مرگ پیامبر بود که در مجمع سقیفه بنیساعده، با تبلیغاتی که انجام شد، رای اکثریت حاضران بر ابوبکر تجمیع شد و زمامداری مسلمین به او محول شد.
با این دید، اختلاف دیدگاه اهل سنت با شیعیان در نگاه آنها به شیه زمامداری اسلامی است. از دید شیعیان، زمامداری مسلمین امریاست که انتصابش از بالا به پایین است (مانند تعیین رییس دانشگاه در ایران امروز: رییس جمهور--> وزیر علوم--> رییس دانشگاه) اما از دید اهل سنت زمامداری مسلمین امریاست که انتخابش از پایین به بالا است (مانند تعیین رییس دانشگاه در کشورهای غربی: اساتید دانشگاه--> روسای دانشکده--> رییس دانشگاه).
حال این که کدامیک از این دو شیوه شیوهای الهی است، امری است که از دیرباز تا امروز مورد اختلاف دو مذهب عمده اسلامی بودهاست.
شیعیان در مورد برحق بودنشان استدلالاتی دارند که رسانههای رسمی ایران فراوان به آن پرداخته میشود، اما شنیدن استدلالات اهل سنت -که کمتر برایمان مطرح میشود- نیز خالی از لطف نیست:
بنابرنظر ایشان:
* در مورد مهمی مانند تعیین خلیفه بعدی، پیامبر توصیههای مستقیمی نکرده و در قرآن نیز امز صریحی نیامده -هرچند در بسیار موارد دیگر [نماز، حج، قصاص، سرانجام ابولهب و ...] صریحاً و به وضوح پیامبر و یا قرآن تعیین تکلیف کردهاند- لذا برمیآید که پیامبرانتخاب را بر عهده مسلمین گذاشته است.
* در مورد اجتماع غدیر خم و توصیه پیامبر به اینکه هر کس پیامبر «ولی» اوست، پس از پیامبر علیبیابیطالب «ولی» ایشان میباشد، استدلال میکنند که اکثر آن یاران پیامبر و حاضران جمع، چندماه بعد و پس از مرگ پیامبر در مجمع سقیفه بنیساعده حاضر بودند و آن ماجرا را به خاطر داشتند و آن شاهدان عینی و همرکابان پیامبر منظور پیامبر را به زبان عربی و به صورت چهره به چهره، بهتر از شیعیان قم و طالقان و باکو و پس از گذر قرنها، درک کردهبودند و در مجمع بنیساعده انتخاب را انجام دادند.
ماجرای انتصاب در مقابل انتخاب پدیدهای است که حتی امروزه نیز در بسیاری امور اجتماعی خود را نشان میدهد.
موضوع زمامداری مسلمین بعد از پیامبر، حتی امروزه نیز، مایه اختلاف اهل سنت با شیعیان است.
شیعیان عقیده دارند که پیامبر زمامدار بعدی را خود تعیین کرده بود و به همین طریق زمامدار بعدی از طرف قبلی معرفی میشد. واضح است که در چنین شیوه انتصابیی جایی برای نظر مردم در موضوع مقبولیت و مشروعیت زمامدار مسلمین در نظر گرفتهنشدهاست.
از سوی دیگر، اهل سنت برآنند که گرچه پیامبر در مواردی -مانند مجمع غدیر خم- به علاقهاش به علیبیابیطالب اشارهکرده بود و توصیههایی مستقیم و غیرمستقیم نیز بر برتری و تقوای او داشت، از تاریخ و روایات چنین برمیآید که ایشان از اظهارنظر مستقیم و انتصاب جانشین خودداری کردهبود و در نهایت امر را به تصمیم جمع محول کردهبود. پس از مرگ پیامبر بود که در مجمع سقیفه بنیساعده، با تبلیغاتی که انجام شد، رای اکثریت حاضران بر ابوبکر تجمیع شد و زمامداری مسلمین به او محول شد.
با این دید، اختلاف دیدگاه اهل سنت با شیعیان در نگاه آنها به شیه زمامداری اسلامی است. از دید شیعیان، زمامداری مسلمین امریاست که انتصابش از بالا به پایین است (مانند تعیین رییس دانشگاه در ایران امروز: رییس جمهور--> وزیر علوم--> رییس دانشگاه) اما از دید اهل سنت زمامداری مسلمین امریاست که انتخابش از پایین به بالا است (مانند تعیین رییس دانشگاه در کشورهای غربی: اساتید دانشگاه--> روسای دانشکده--> رییس دانشگاه).
حال این که کدامیک از این دو شیوه شیوهای الهی است، امری است که از دیرباز تا امروز مورد اختلاف دو مذهب عمده اسلامی بودهاست.
شیعیان در مورد برحق بودنشان استدلالاتی دارند که رسانههای رسمی ایران فراوان به آن پرداخته میشود، اما شنیدن استدلالات اهل سنت -که کمتر برایمان مطرح میشود- نیز خالی از لطف نیست:
بنابرنظر ایشان:
* در مورد مهمی مانند تعیین خلیفه بعدی، پیامبر توصیههای مستقیمی نکرده و در قرآن نیز امز صریحی نیامده -هرچند در بسیار موارد دیگر [نماز، حج، قصاص، سرانجام ابولهب و ...] صریحاً و به وضوح پیامبر و یا قرآن تعیین تکلیف کردهاند- لذا برمیآید که پیامبرانتخاب را بر عهده مسلمین گذاشته است.
* در مورد اجتماع غدیر خم و توصیه پیامبر به اینکه هر کس پیامبر «ولی» اوست، پس از پیامبر علیبیابیطالب «ولی» ایشان میباشد، استدلال میکنند که اکثر آن یاران پیامبر و حاضران جمع، چندماه بعد و پس از مرگ پیامبر در مجمع سقیفه بنیساعده حاضر بودند و آن ماجرا را به خاطر داشتند و آن شاهدان عینی و همرکابان پیامبر منظور پیامبر را به زبان عربی و به صورت چهره به چهره، بهتر از شیعیان قم و طالقان و باکو و پس از گذر قرنها، درک کردهبودند و در مجمع بنیساعده انتخاب را انجام دادند.
ماجرای انتصاب در مقابل انتخاب پدیدهای است که حتی امروزه نیز در بسیاری امور اجتماعی خود را نشان میدهد.
1 Comments:
سلام، حرفتان درست است. اولین شیعیان اعراب فبایل کوجک غیر قریش، عرب های یمنی و ایرانیان هستند که زیر ستم خاندان های حکومتگر قریش قرار داشتند. اینان فضیه غدیر خم را وسیله ای دانستند برای مبارزه با حاکمیت عربی- قریشی. بویژه ایرانیان که دل پری از این جریان داشتند. به همین دلیل مرکز عمده شیعیان ایران شد. و می بینیم که شیعه گری وسیله ای شد تا حکومت های ایرانی بر علیه تسلط مراکز خلافت اسلامی- بغداد و عثمانی - قیام کنند.
Post a Comment
<< Home