زنان در گذشته و حال:
از کتاب شهر سمک (توقیعات پرویز ناتل خانلری بر داستان سمک عیار) ضربالمثل های رایج فارسی در حوالی قرن ۶ هجری راجع به زنان را نقل میکنم:
«احوال زنان هم زنان دانند.
با زنان راز نشاید گفتن.
چون زن آمد همه دانش رفت.
دروغ زنان راست است از برای شهوت.
در همه معنی سرشت زنان جهان از حیلت است.
دختر آن به که از مادر نزاد.
زنان هیچ در دل نتوانند داشت.
زن آن ساعت بیافتی که ترا دشنام دهد.
زنان همه حیلت دانند خاصه مطرب.
زنان را مکر و حیله و چالاکی باشد.
زنان با زنان راست برآیند.
زن اگر چه مستور و معتمد باشد میل به کسی کند٬ از وی مستوری برخیزد.
فریفتن مرد بر زن آسان باشد.
مکر و چاره زنان بیش از آن مردان است.
نهاد زنان در حیلت همه معجون است.
هر آن زن که با مرد بازی کرد و با وی سخن خوش گفت- اگر چه مرد پارسا باشد او را از راه ببرد.
همه نان و ننگ مردان از زنان است و دختران.»
این گزاره ها به سادگی نظرات آن روزه ایرانیان را نسبت به زنان منعکس میکند.
نظر خاصی نمیدهم که هر کسی بنا بر تجربهاش میتواند صحت و سقم چنین گزارههایی را محک بزند.
از وبسایت نویسنده امروزیی هم متنی را نقل میکنم که حداقل منعکس کننده نظر او درباره جایگاه امروزی زنان در ایران است:
«مردی که زنش را فتح کرد
فاتح شد
فاتح شد
و مرا به ثبت رساند
مرا به نامی، در یک شناسنامه مزین کرد
و همه هستی ام در شناسنامه او نوشته شد
در شناسنامه مردی به شماره 678، صادره از تهران، ساکن میدان توپخانه
حالا دیگر خیالم راحت است
مادر آغوش مهربانش را می گشاید
و پدر به من سلام می دهد
و برادرانم دیگر مرا زنی می دانند
که مردی نگهبان اوست
از امروز، مردی نگهبان من است
آه!جه خوشبختی بزرگی
حالا دیگر می توانم کنار پنجره بایستم
حالا دیگر می توانم کنار پنجره بایستم
و سینه ام را از هوای کثیف شهر پر کنم
و دود اتوبوس ها و موتورسیکلت ها را ببلعم
و صدای بوق ماشین، گوش هایم را پر کند
و به همسایه روبرویی
که در شناسنامه اش زنی به ثبت رسیده است
از لای پنجره مرا نگاه کند
فاتح شد
و حالا دیگر می تواند به شلوارش افتخار کند
درجیب های شلوار او
امروز هم بحران تورم وجود دارد و هم حجم نقدینگی افزایش یافته است
و او می تواند به اندازه یک ناصرالدین شاه
- عدالت گسترانه و مهرورز-
عدالت را میان همه زنان بی شناسنامه اش
اجرا کند
و او مردی بزرگ بود
و عدالت را فقط میان زنانش اجرا می کرد
در سرزمین گل ها و بلبل ها
موهبتی است حضور در شناسنامه مردی
که می تواند نام تو را به تسخیر خود در بیاورد
من نازلی مظفری می شوم
او معصومه مظفری می شود
این یکی مریم بانو مظفری است
و آن یکی سودابه مظفری است
ما همه مظفری هستیم
عدل مظفر در مورد ما مظفری ها اجرا شده است
و مظفرالدین شاه جد بزرگ ماست
با 678 همسر و 123 موجود موقت
که می آمدند و می رفتند
آه! من امروز خوشبختم
دیگر کسی هست که وقتی پلیس در خیابان مرا دستگیر کند
شناسنامه اش را به عنوان صاحب من نشان بدهد
و دیگر کسی هست که وقتی پسرانی به من متلک می گویند
آنها را کتک بزند
و دیگر کسی هست که وقتی تلفن زنگ می زند
گوشی را بردارد و بپرسد:
شما! نمی شناسم تان!
و بعد با نگاهی پر از سووال به چشمانم شلیک کند
از امروز
من هم در کنار مردی که نیروگاه شلوارش قانونا غنی سازی شده است
و می خواهد دامن من را به عنوان حق مسلم خود تثبیت کند
به جهان نگاه خواهم کرد
از امروز دیگر لکه ای بر دامان من نیست
و دامن من می تواند لکه های شلوار مردی را بپوشاند که
شناسنامه دارد و شلوار
و شلوار دارد و جیب
و در جیبش پول دارد و قانون
به او اجازه می دهد که عدالت را اجرا کند
امروز روز اجرای عدالت و قانون است، فقط برای من
آه! من امروز خوشبختم»
0 Comments:
Post a Comment
<< Home