پاره‌سنگ: وظیفه در مقابل لطف

پاره‌سنگ

پاره‌سنگ‌های گاه‌گاهی ذهن من

2009/06/03

وظیفه در مقابل لطف

در بسیاری موارد٬ متوجه شده‌ام فرق بین وظیفه و لطف برای اکثر ایرانیان روشن نیست!
مثلاً اگر بنده دوستی را تا جایی برسانم به او لطف کرده‌ام٬ اگر هم نرسانم نباید موجب رنجش خاطرش بشوم چون که در قبال رساندن او به منزلش وظیفه‌ای نداشته‌ام. اگر خرج تحصیل فرزند نوجوانم را بدهم٬ منتی بر او ندارم؛ بلکه وظیفه پدری خودم را انجام داده‌ام. و قص‌علی‌هذا.
حالا همین عدم تفکیک معنا در اذهان دولتمندان ما هم هست...
اگر دولت ما از مبارزان فلسطین و لبنان حمایت کند٬ لطف می‌کند و چنان وظیفه‌ای ندارد. یا اگر صدها هزار نفر از مردم کشور الف توسط ارتش کشور ب به خاک و خون کشیده‌شوند٬ بازهم به دولت ما ارتباطی ندارد. حساب احساسات انسانی از وظایف عقلی و قانونی سواست؛ دولت ما وظیفه‌‌ای در حمایت جهانی از مظلوم و دیگر کارهای احساسی ندارد.
حال اگر از اتباع ایران به گروگان گروه‌های تبهکار گرفته‌شوند -در هرکجای دنیا- وظیفه دولت ما است که از حداکثر توانایی‌اش برای آزادی آنها بهره بگیرد. دولت به عنوان کسی که تمام منابع و اختیارات اتباع کشور به او سپرده شده٬ به مثابه وکیل تک‌تک مردم کشور است و در مقابل تامین رفاه و امنیت فردفرد آنها وظیفه دارد.
می‌گویند در مثل مناقشه نیست؛ مشابه کار دولت ما در حمایت از دیگران مانند این است که در آپارتمانمان٬ مدیر آپارتمان‌مان پول و اختیاری که از طرف مالکان واحدها در اختیارش گذاشته‌شده-که باید صرف آرامش وبهبود وظعیت آپارتمان بشود- صرف واحدهای ساختمانهای دیگر بکند و در مقابل اعتراض واحدهای ساختمان خودش بگوید که انسانیت ایجاب می‌کرد و یا این‌که دوستی با مدیر آپارتمان بغلی چنان ایجاب می‌کرد و...
متاسفانه در دوره جمهوری‌اسلامی چنان شده‌است که اگر دولت گاهی به وظیفه خودش در قبال اتباعش عمل می‌کند‌ آنرا به مثابه لطفش عنوان می‌کند و اگر به کشورهای محروم لطف و کمک می‌کند آنرا وظیفه تلقی می‌کند و در رسانه‌هایش تبلیغ می‌کند.
مقایسه رفتار دیگر دولتهای جهان با دولت ایران در قبال اتباعشان٬ در بهترین تفسیر ناآشنایی دولتمردان ایران را با وظایفشان آشکار می‌کند:
در سال ۱۳۸۷دزدان دریایی سومالی به کشتیی امریکایی حمله می‌کنند و ناخدای آن را به گروگان می‌گیرند. پس از پنج روز با دخالت نیروی دریایی امریکا گروگان امریکایی آزاد می‌شود و گروگانگیرها کشته می‌شوند.

در سال ۱۳۸۷ رکسانا صابری -خبرنگار زاده و بزرگ‌شده در امریکا از پدری ایرانی و مادری ژاپنی- که با گرفتن تابعیت ایران مدت ۶ سال در ایران اقامت داشت٬ به اتهام جاسوسی در ایران زندانی می‌شود. وزیر امورخارجه امریکا با بی‌اساس خواندن اتهامات او٬ خواهان آزادی فوری او می‌شود. چندی بعد وزیر خارجه ژاپن به ایران سفر می‌کند -به دلیل این‌که مادر خانم صابری ژاپنی است- و مساله را با صراحت پی‌گیری می‌کند.‌
در همان سال ٬۱۳۸۷ گروه جندا... چندین تن از سربازان وظیفه ایرانی را در استان سیستان و بلوچستان می‌رباید و گروگان می‌گیرد. دولت ایران می‌گوید به این ادعا شک دارد و آن را به جنگ روانی نسبت می‌دهد. پس از چندی گروه تروریستی جندا... دونفر از سربازان ایرانی را به قتل می‌رساند و عکسش را نیز منتشر می‌کند، معاون امنیتی و انتظامی وزارت کشور، در پاسخ به این سوال که آیا ادعای جندالله را تایید می کند می‌گوید: "من این اخبار را نه تایید می کنم نه تکذیب." وی همچنین می‌گوید "می دانید که این عکس را می توان جعل و مونتاژ کرد."
چندی بعد جانشین فرمانده نیروی انتظامی ایران به خبرگزاری رسمی ایران می‌گویدکه نتایج بررسی های کمیته تفحص ویژه حادثه سراوان نشان دهنده کشته شدن تمامی گروگانها است. در کل این ماجرا -مدت شش ماه- دولت ایران ظاهرا دو هیات را برای بررسی موضوع به پاکستان اعزام می‌کند.

Labels: , , , , ,

0 Comments:

Post a Comment

<< Home