درباره فرگشت:
ظاهراً تصور عامه مردم در مورد نظریه فرگشت(تکامل انواع)، متنوعتر و تخیلیتر از آن چیزی است که من تصور میکردم.
نظریه فرگشت چیز غریب و خارقالعادهای نیست که در فیلمهای ترسناک و تخیلی دنبال فهمش بگردیم.
۱- همه ما در روند فرگشت طبیعی خواسته (یا ناخواسته) دخیلیم. وقتی دنبال همسر میگردیم انتخاب ما بر اساس بسیاری مشخصههای ظاهری، که بسته به ذخیره ژنتیکی فرد دارد، است. وقتی همسر خوشترکیبی انتخاب میکنیم، تعیین میکنیم نسل بعد ما از چه مشخصات ژنتیکیی برخوردار باشد.
۲- نظریه تکامل تدریجی ربطی به مذهب و خدا ندارد؛ اینکه نظریه فرگشت را بپذیریم و یا نپذیریم، ربطی به امر اعتقاد به خدا ندارد. خدای مذاهب میتواند مستقیماً حضرت آدم را آفریده باشد و به زمین فروفرستاده باشد، یا اینکه ژناش را آفریدهباشد، یا حتی مِهبانگ و قوانین فیزیک کوانتومی جهان را، وشرایط اولیه را طوری تنظیم کردهباشد که اوضاع چنان باشد که الآن هست. تصور انسانگونهای از خدا که آن بالا در آسمانها نشسته و هر لحظه دستی در شطرنج آفرینش میبرد و منتظر و مترصد دعا و خطای بندگان است، دیگر مربوط به طرز فکر متالهین امروزی نمیشود.
۳- تکامل امری تدریجی است؛ جهشهای ژنتیکی مرتباً در هر نسل اتفاق میافتد (۱۰۰ تا ۲۰۰ جهش در هر تولید مثل)، اما اینکه آن جهشهای ژنتیکی در جهت بهبود نسل باشند تا ایجاد مشکل در نسل جدید، قاعده خاصی ندارد.
در اثر جهشهای ژنتیک ممکن است مثلاً کودک شش انگشتیی متولد بشود؛ حالااگر از قضای روزگار ازدواجش با فرد ششانگشتی دیگری باشد و چندین نسل این امر صورت بگیرد، میتوان نسلی از مردمان شش انگشتی داشت. اما پرسش این است که چرا باید کسی در انتخاب همسر به ششانگشتی بودن او ارزش و اعتبار بدهد و این خصیصه را در نسل بعدی منتشر کند؟ (البته در دامداری و پرورش حیوانات، مدتهاست که نسلهای متنوعی را با اهداف گوناگون پرورش دادهاند، از سگهای پاکوتاه بگیر تا گاوهای شیری)
اما اگر در اثر جهش ژنتیکی، یکی از فرزندان خانواده از دیگران زیباتر و یا باهوشتر باشد، احتمال اینکه آن فرزندْ آینده خانوادگی و یا شغلی برتر از شغل دیگر افراد خانواده داشته باشد بیشتر است و اینکه بتواند بهتر و بیشتر زندگی کند و تولید نسل کند. این چنین در دراز مدت، نسلهایی که حامل ژنهای نامناسب و یا نامطلوب باشند کمتر میشوند و هر نسل نسبت به نسل قبلی رو به تکامل میرود.
۴- نوع بشر از انواع دیگر موجودات متکاملتر نیست. در واقع چنین مقایسهای قیاس معالفارغ است، شبیه مقایسه دقت بویایی من با بلندی قد شما! هر جانداری را که در نظر بگیریم نسبت به اجداد چند میلیون سال پیشش تطابق بیشتری با محیط زندگی طبیعیش پیدا کرده، همانقدر که زنبورها نسبت به اجدادشان در پیدا کردن گلها و استخراج شهد آنها و ساختن کندو ماهرتر شدهاند، ماهی ها در اقیانوس و پرندگان در آسمان هم به همان نسبت در اداره زندگیشان متبحرتر شدهاند. تنها تفاوت نوع بشر با بقیه جاندارها این است که با استفاده از توان عقلیاش و توانایی انتقال تجربیات به نسلهای بعدی و همچنین تداخل در انتخاب طبیعی نرخ پیشرفتش را شتاب داده است.
۵- فرگشت و مصایب طبیعی: آیا انسان میتواند زیر آب نفس بکشد؟ جواب منفی و علت آن واضح است؛ ششهای انسان توانایی استخراج اکسیژن محلول در آب را ندارند. اما کسی چه میداند، شاید همین الآن در بین حدود ۷٬۰۰۰٬۰۰۰٬۰۰۰ بشر روی زمین، معدودی باشند که بر اثر جهش ژنتیکیی ششهایشان چنان توانایی داشته باشد. حالا فرضی کنید -خیالی-، تمام یخهای قطبی آب شوند و تمام خشکی ها مدفون در زیر اقیانوسها شوند؛ همه نوع بشر خفه میشوند، بجز آن معدود انسانهایی که تا دیروز به ظاهر فرقی با دیگران نداشتند. اگر چنان افرادی همدیگر را پیدا کنند، نسلی بعد بشر، نسلی خواهد بود از مردمانی که میتوانند با ششهایشان زیر آب تنفس کنند.
برای ناظر بیاطلاع از آن واقعه، فرگشتِ نوع بشر امری ناگهانی و خلقالساعه بودهاست: از بشری که توانایی تنفس در زیر آب را نداشته به نسلی از بشر که چنان تواناییی دارد؛ اما از نگاه علمی این فرگشت هم امری تدریجی و در رده دیگر انواع فرگشت بوده و تنها وقوع چنان مصیبتی، باعث تصور جهشی بودن چنین فرگشتی در نوع بشر شده است.
نظریه فرگشت چیز غریب و خارقالعادهای نیست که در فیلمهای ترسناک و تخیلی دنبال فهمش بگردیم.
۱- همه ما در روند فرگشت طبیعی خواسته (یا ناخواسته) دخیلیم. وقتی دنبال همسر میگردیم انتخاب ما بر اساس بسیاری مشخصههای ظاهری، که بسته به ذخیره ژنتیکی فرد دارد، است. وقتی همسر خوشترکیبی انتخاب میکنیم، تعیین میکنیم نسل بعد ما از چه مشخصات ژنتیکیی برخوردار باشد.
۲- نظریه تکامل تدریجی ربطی به مذهب و خدا ندارد؛ اینکه نظریه فرگشت را بپذیریم و یا نپذیریم، ربطی به امر اعتقاد به خدا ندارد. خدای مذاهب میتواند مستقیماً حضرت آدم را آفریده باشد و به زمین فروفرستاده باشد، یا اینکه ژناش را آفریدهباشد، یا حتی مِهبانگ و قوانین فیزیک کوانتومی جهان را، وشرایط اولیه را طوری تنظیم کردهباشد که اوضاع چنان باشد که الآن هست. تصور انسانگونهای از خدا که آن بالا در آسمانها نشسته و هر لحظه دستی در شطرنج آفرینش میبرد و منتظر و مترصد دعا و خطای بندگان است، دیگر مربوط به طرز فکر متالهین امروزی نمیشود.
۳- تکامل امری تدریجی است؛ جهشهای ژنتیکی مرتباً در هر نسل اتفاق میافتد (۱۰۰ تا ۲۰۰ جهش در هر تولید مثل)، اما اینکه آن جهشهای ژنتیکی در جهت بهبود نسل باشند تا ایجاد مشکل در نسل جدید، قاعده خاصی ندارد.
در اثر جهشهای ژنتیک ممکن است مثلاً کودک شش انگشتیی متولد بشود؛ حالااگر از قضای روزگار ازدواجش با فرد ششانگشتی دیگری باشد و چندین نسل این امر صورت بگیرد، میتوان نسلی از مردمان شش انگشتی داشت. اما پرسش این است که چرا باید کسی در انتخاب همسر به ششانگشتی بودن او ارزش و اعتبار بدهد و این خصیصه را در نسل بعدی منتشر کند؟ (البته در دامداری و پرورش حیوانات، مدتهاست که نسلهای متنوعی را با اهداف گوناگون پرورش دادهاند، از سگهای پاکوتاه بگیر تا گاوهای شیری)
اما اگر در اثر جهش ژنتیکی، یکی از فرزندان خانواده از دیگران زیباتر و یا باهوشتر باشد، احتمال اینکه آن فرزندْ آینده خانوادگی و یا شغلی برتر از شغل دیگر افراد خانواده داشته باشد بیشتر است و اینکه بتواند بهتر و بیشتر زندگی کند و تولید نسل کند. این چنین در دراز مدت، نسلهایی که حامل ژنهای نامناسب و یا نامطلوب باشند کمتر میشوند و هر نسل نسبت به نسل قبلی رو به تکامل میرود.
۴- نوع بشر از انواع دیگر موجودات متکاملتر نیست. در واقع چنین مقایسهای قیاس معالفارغ است، شبیه مقایسه دقت بویایی من با بلندی قد شما! هر جانداری را که در نظر بگیریم نسبت به اجداد چند میلیون سال پیشش تطابق بیشتری با محیط زندگی طبیعیش پیدا کرده، همانقدر که زنبورها نسبت به اجدادشان در پیدا کردن گلها و استخراج شهد آنها و ساختن کندو ماهرتر شدهاند، ماهی ها در اقیانوس و پرندگان در آسمان هم به همان نسبت در اداره زندگیشان متبحرتر شدهاند. تنها تفاوت نوع بشر با بقیه جاندارها این است که با استفاده از توان عقلیاش و توانایی انتقال تجربیات به نسلهای بعدی و همچنین تداخل در انتخاب طبیعی نرخ پیشرفتش را شتاب داده است.
۵- فرگشت و مصایب طبیعی: آیا انسان میتواند زیر آب نفس بکشد؟ جواب منفی و علت آن واضح است؛ ششهای انسان توانایی استخراج اکسیژن محلول در آب را ندارند. اما کسی چه میداند، شاید همین الآن در بین حدود ۷٬۰۰۰٬۰۰۰٬۰۰۰ بشر روی زمین، معدودی باشند که بر اثر جهش ژنتیکیی ششهایشان چنان توانایی داشته باشد. حالا فرضی کنید -خیالی-، تمام یخهای قطبی آب شوند و تمام خشکی ها مدفون در زیر اقیانوسها شوند؛ همه نوع بشر خفه میشوند، بجز آن معدود انسانهایی که تا دیروز به ظاهر فرقی با دیگران نداشتند. اگر چنان افرادی همدیگر را پیدا کنند، نسلی بعد بشر، نسلی خواهد بود از مردمانی که میتوانند با ششهایشان زیر آب تنفس کنند.
برای ناظر بیاطلاع از آن واقعه، فرگشتِ نوع بشر امری ناگهانی و خلقالساعه بودهاست: از بشری که توانایی تنفس در زیر آب را نداشته به نسلی از بشر که چنان تواناییی دارد؛ اما از نگاه علمی این فرگشت هم امری تدریجی و در رده دیگر انواع فرگشت بوده و تنها وقوع چنان مصیبتی، باعث تصور جهشی بودن چنین فرگشتی در نوع بشر شده است.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home