پاره‌سنگ: March 2006

پاره‌سنگ

پاره‌سنگ‌های گاه‌گاهی ذهن من

2006/03/23

رسم و رسوم ازدواج

داشتم در وبسایتی که در مورد رسوم سنتی نوشته بود غور می کردم که دیدم مطالبی هم در مورد رسم و رسوم ازدواج دارد. بد ندیدم قسمتی را در این جا بیاورم. برای انبساط خاطر بد نیست.
«مراسم خواستگاری معمولاٌ بدین ترتیب بود که مادر داماد به چند تن از زنانی که کارشان پیدا کردن دختر بود می سپرد که اگر دختری را با شرایط مورد نظر وی در نظر دارند به وی معرفی کنند و یا درصدد پیدا کردن چنین دختری باشند . پس از مدتی یکی از زنان دختری را در نظر گرفته و به همراه یک یا چند تن از زنان خانواده داماد برای دیدن دختر مورد نظر سرزده به خانه او می رفتند دختر دم بخت بعد از مدتی با کاسه ای آب وارد اتاق خواستگاران می شد و آب را به آنها تعارف می کرد و پس از آن به کناری می نشست . در این هنگام یکی از خواستگاران که از همه با تجربه تر بود به طرف دختر رفته و چادر و یا چارقد دختر را کنار زده دستی به سر وی می کشید و موهای دختر را جابجا می کرد تا ببیند که مبادا دختر کچل باشد و موهاعاریه ای باشد . بعد از مطمئن شدن از موها ، شروع می کرد به بو کردن دهان و زیربغل و خلاصه تمامی بدن دختر ، که خدای ناکرده بوی بد ندهد . پس از انجام این تشریفات و مورد پسند واقع شدن دختر ، به خانه داماد برگشته و شرح ماجرا را توصیف می کرد و داماد نیز با شرحی که خواستگاران می دادند تصویر دختر را در ذهنش مجسم می کرد و آنگاه موافقت و یا عدم موافقت خود را اعلام می داشت .»
جالب نیست؟ یعنی شعور و سواد و .. اصلاٌ مهم نبوده است و آن چه مهم بوده است کچل نبودن و خوشبویی است!!
این قسمت نوشته هم که معرکه است:« داماد نیز با شرحی که خواستگاران می دادند تصویر دختر را در ذهنش مجسم می کرد و آنگاه موافقت و یا عدم موافقت خود را اعلام می داشت »
نمی‌دانم این رسوم چه اندازه از اساس برافتاده است. (;

2006/03/15

دختر ایرانی یا غیرایرانی؟

دوستی می‌گفت اگر دنبال دوست‌دختر می‌گردی دنبال دختر ایرانی نرو چون که دختر ایرانی وضعیتش برای خودش معلوم نیست. جالب است تحلیل ساده‌ای می‌کرد و می‌گفت دختر غیر ایرانی خودش و نیازهایش را شناخته و در زندگی می‌داند دنبال چیست و وقت و زندگی خودش و دیگران را هدر نمی‌دهد. اما دختر ایرانی هفت قلم آرایش می‌کند و جنسی‌ترین رقص‌ها را می‌کند ولی وقتی پسری از او درخواست آشنایی می‌کند سردرگم و حیران می‌ماند.
از طرف دیگر درهای ارتباط دوستانه را برای جنس مخالف کاملا بسته است در ابراز عقایدش خساست می‌کند در بحث‌ها عمیق نمی‌شود می خواهد ناشناخته باقی بماند و انتظار دارد که طرف مقابل بدون هرگونه شناختی(لابد از روی آرایش و طرز رقصش!)عاشق او شود.
داشتم مطلبی در مورد روانشناسی می‌خواندم بی ارتباط ندیدم این‌جا ذکرش کنم:«افرادی که ارزش خود را تا حد زیادی در ارتباط با ظاهر و جذابیت جنسی خود می‌بینند و به زیبایی جسمی و قدرت جنسی خود اهمیت زیادی می‌دهند معمولا بیشتر احساس حسادت می‌کنند. هنگامی که این افراد احساس می‌کنند که توانایی جلب دیگران را از دست داده ‌اند بیشتر احساس بی‌پناهی و آسیب‌پذیری می‌کنند.»
پس ارزش‌گذاری هر‌کس یا گروه از خودش است که باعث احساسات ناخوش آیند بعدی می شود.
شاید هم من فقط یک طرف قضیه را می‌بینم؟!