پاره‌سنگ: August 2005

پاره‌سنگ

پاره‌سنگ‌های گاه‌گاهی ذهن من

2005/08/18

عجب!

برای جلب توجه می توان دو رفتار در پيش گرفت :
رفتار قهرمانانه و رفتار ترحم برانگيزانه؛
و هردوی اين رفتارها برای يک آدم عادی نشانه ضعف است.
از سخنان حکیمانه این جا.

2005/08/15

تنهایی تن ها

چه غریب ماندی ای دل ! نه غمی ، نه غمگساری---------- نه به انتظار یاری، نه ز یار انتظاری
غم اگر به کوه گویم، بگریزد و بریزد----------- که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری
چه چراغ چشم دارد دلم از شبان و روزان؟---------- که به هفت آسمانش نه ستاره ایست باری
دل من ! چه حیف بودی که چنین زکار ماندی------------ چه هنر به کار بندم؟ که نماند وقت کاری
نرسید آن که ماهی به تو پرتوی رساند ------------ دل آبگینه بشکن که نماند جز غباری
همه عمر چشم بودم که مگر گلی بخندد------------- دگر ای امید خون شو که فرو خَلید خاری
سحرم کشیده خنجر، که" چرا شبت نکُشته ست؟"-------- تو بکُش، که تا نیفتد دگرم به شب گذاری
به سر شکِ همچو باران، زبرت چه بر خورم من؟-------- که چو سنگِ تیره ماندی همه عمر بر مزاری
چو به زندگان نبخشی تو گناه زندگانی--------- بگذار تا بمیرد به برِِ تو زنده واری
نه چنان شکست پشتم که دوباره سر برآرم----- منم آن درختِ پیری که نداشت برگ و باری
سرِ بی پناهِ پیری به کنار گیر و بگذ ر--------- که به غیرِ مرگ دیگر نگشایدت کناری
به غروبِ این بیابان بنشین غریب و تنها---------- بنگر وفای یاران که رها کنند یاری
سایه

2005/08/09

آدم ها و دوستی ها

آدم ها را به تجربه من در سه گروه می توان دسته بندی کرد:
افراد کانونی: افرادی هستند که عده زیادی دوست حول آن ها جمع می شوند و مایه و پایه بسیاری از دوستی ها و گروه های دوستی می شوند. معمولا" صاحب فضل و هنری هستند و انسان از مصاحبت آن ها خسته نمی شود.
افراد انگلی: افرادی که در پیدا کردن دوست ناتوانند و به دوستانشان را از طریق افراد پیش گفته متصل می شوند. معمولا" هنری ندارند و مواردی کلیشه ای برای عرضه، باری به هر جهت دارند. دیگر این که ظاهر آن ها از باطن شان جذاب تر و جالب تر است و مایه ورودشان به گروه می شود.
با ایجاد مشکلی برای افراد کانونی، گروه دوستی معمولا" می پاشد، ولی بودونبود افراد انگلی در دوام و قوام گروه دوستی اثری ندارد. افراد گروه اول به هرجا که برسند معمولا" گروه دوستی شان را تاسیس می کنند، ولی افراد گروه دوم اگر از گروه دوستان جدا بیافتند تنها به تخطئه و بد گویی از گروه جدا افتاده از ان می پردازند .
گروه سومی هم هستند که زندگی غیر اجتماعیی بر می گزینند، زندگی سالمی دارند و معمولا" صاحب فضل هستند ولی برای ایجاد رابطه اهمیتی قایل نیستند و وقتی صرف نمی کنند. رخنه به خلوتشان سخت است ولی خلوت ارزشمندی برای خود آفریده اند.
پس نوشت:
1)در کشف سه رده بندی بالا برای افراد از ایده سایت اورکات بهره برده ام. در آنجا می توان دریافت که دوستی های افراد از چه مسیری شکل گرفته و گروه های دوستی چگونه -و حول چه کسی-شکل گرفته اند.
2)ظاهرا" هیچکس خودش نمی فهمد که در گروه دوم است!! و همه خودشان را در گروه اول یا سوم جا می دهند!
3)کمی رده بندی خشن است! ولی خوب من این چنین یافتمش.

2005/08/06

صد سال مشروطه

در خبر ها خواندم که 99 سال پیش بود که فرمان مشروطه امضا شد و حدود یک قرن است که قرار است قانون حافظ و ضامن جان و مال مردم باشد.
یاد زمانی افتادم که در رادیو برنامه تقویم تاریخ را گوش می دادم و می گفت که [نقل به مضمون] در چنین روزی-روزی از روزهای خدا-[حدود] صد نفر از کسانی که به مبارزه با استبداد صغیر محمد علی شاه قاجار بر خواسته بودند در تهران کشته شدند. و از کنار این گذاره گذشت.
تفکر این که صد سال پیش حدود صد نفر برای آزادی و حکومت قانون ارزشمند ترین چیز خود - جانشان- را بپردازند، خیلی برایم احترام انگیز بود، صد نفری که حتی نامشان نیز برایمان ثبت نشده است و می روند که در گذر تاریخ نیز فراموش شوند.
گفتم در اینجا به احترامشان یادی از آن ها بکنم، که در ایران بنای سرباز گمنامی به یادشان نداریم.

2005/08/03

هنر، چشمه زاینده و دولت پاینده

استان فارس به دو چیز معروف است، ویرانه های تخت جمشید که بازمانده کاخهای بهاره ی هخامنشیان است و شهر شیراز که بنا به توصیف شاعران جاودانی آن سعدی و حافظ به شهر گل و بلبل معروف است.
چیزی که نظر من را در سفرم به آن جا جلب کرد آن بود که علی رغم تلاش سازندگان و نگهدارندگان آثار تاریخی آن جا، این آثار روز بروز به زوال بیشتری می روند. اما در مقایسه اگر مثلا" اشعارحافظ شیرازی را که در نظر بگیریم در طول زمان تصحیح های هر چه بهتر و نسخه های هرچه فاخرتری به چاپ می رسد، ترانه ها و آهنگ های هر چه زیباتری بر آن ساخته می شود و خلاصه سرمنشا آفرینش های جدیدی می شود.
به نظرم این مقایسه را می توان به تمام آثار فرهنگی و معماری تعمیم داد.
فردوسی نیز می گوید:
"بناهای آباد گردد خراب............... ز باران و از تابش افتاب"
"پی افکندم از نظم کاخی بلند........که از باد و باران نیابد گزند"
و زوال یک قوم زوال فرهنگی آن هاست و زمانی فرا می رسد که از ارایه آثار فرهنگی ناتوان بمانند و نشخوار کن گذشته- پر افتخار یا بی افتخار- خود شوند.