پاره‌سنگ: June 2008

پاره‌سنگ

پاره‌سنگ‌های گاه‌گاهی ذهن من

2008/06/29

ساخت شخصیت

شخصیت شما با من و یا هرکس دیگری متفاوت است. چرا؟ چون تجربیات متفاوتی را از سر گذرانده‌ایم. حالا آیا تمام عمر من یا شما تجربه بوده؟ نه لزوماً. خیلی چیزهای «روزمره» ای که برای من و شما رخ می‌دهد نقشی در شکل گیری شخصیت ما ندارند. پس کدام تجربیات و اتفاقات هستند که شخصیت سازند؟
لابد بعضی فیلمها را به خاطر دارید که دید شما را نسبت به چیزی عوض کرده باشد. یا کتابی یا همنشینی با صاحب نفسی. چنین چیزهایی شخصیت سازند.
کسانی را می‌شناسم که ساعتها فیلم می‌بینند٬ از نوع کمدی٬ لذتش را می‌برند و آنرا فراموش می‌کنند و مدتی بعد بازمی‌بینندش. یا بسیاری که مطالعه‌شان از طریق مجلات زرد تامین می‌شود. ایمیلهای فورواردی‌شان هم یا جک است یا داستان کوتاه یا شایعات بی‌اساس. با ایشان هم‌صحبت اگر بشوی بعد از چند صباحی تکراری می‌شوند و مایه سردرد. خودشان را البته با فکر باز می‌دانند اما اگر ازیشان دلیل یک ادعایشان را بپرسی حواله‌ات می‌دهند به زمین و زمان...
مدتی‌است اکثر فیلمهای مستند می‌بینم. نکته‌شان در این است که گروه تهیه کننده تمام کوششان در این است که در مدت زمانی هرچه کوتاه ‌تر هر چه بیشتر و با استناد حرف بزنند. بسیاری از فیلمهای مستند شخصیت سازند٬ خلاصه یک عمر تلاش فردی یا جمعی مستند سازند٬ در هر زمینه ای.
نکته اسفبار این است که بعضی فیلمها هستند که ۲۰- ۳۰ سال است که برای کتابخانه دانشگاه خربداری شده‌اند و من اولین قرض گیرنده آنها هستم...

Labels: ,

2008/06/13

آزمایش زندان استنفورد

علمی هست به نام روانشناسی اجتماعی Social Psychology. از زیر شاخه های علوم انسانی است که متاسفانه در ایران و برای ایرانیان کم‌طرفدار است. این علم می‌آید و رفتارهای جمعی یک اجتماع را روانشناسی می‌کند٬ مثلاً رفتار مردم در طول یک جنگ٬ انقلاب٬ جشن٬ الگوهای خرید مردم٬ روشهای بازاریابی در جوامع مختلف و کلی چیزهای دیگر.
پرواضح است که داشتن نتایج چنین مطالعاتی برای جوامع مختلف٬ چقدر می‌تواند در تصمیم گیریها برای آن جوامع تاثیرگذار باشد.
-----------------
لابد شما هم شنیده‌اید که فلانی در قبل از رسیدن به قدرت آدم ایده‌آل طلب و درستکاری بوده٬ اما بعد از آن رنگ عوض کرده‌است. سوالی که معمولاً مطرح می‌شود این است که مگر قدرت فسادآور است؟
مستندی را می‌دیدم در زمینه روانشناسی اجتماعی٬ با نام «آزمایش زندان استنفورد». شرح آزمایشی است که در سال ۱۹۷۱ استاد روانشناسی دانشگاه استنفورد در زیرزمین دانشکده انجام داده‌است.
در این پژوهش فیلیپ زیمباردو و دانشجویانش، زندان شبیه سازی شده ای را در زیرزمین گروه روان شناسی دانشگاه استنفورد ایجاد کردند وعده ای از جوانان بهنجار، بالغ، باثبات و باهوش را در این زندان جای دادند. زیمباردو از طریق شیروخط انداختن یک سکه، نیمی از آنان را به عنوان زندانی تعیین کرد و نیمی دیگر را به عنوان زندانبان. بدینسان جوانان چند روز را در آنجا به سر آوردند. البته مقررات زندان در آنجا به واقع اجرا می‌شد. روزی که آزمایش شروع شد نیروهای واقعی پلیس٬ داوطلبان را از خانه‌هایشان دستگیر کردند و تحویل زندان آزمایشس دادند.
چه اتفاقی افتاد؟
بگذارید زیمباردو خود ماوقع را بیان کند که خواندنیست:
«در پایان فقط شش روز٬ مجبور شدیم زندان شبیه سازی شده را ببندیم. زیرا آنچه را که دیدیم وحشتناک بود. دیگر نه برای ما و نه برای اغلب آزمودنی ها روشن نبود که مرز بین شخصیت واقعی و نقش آنها کجاست. اکثر آنها واقعا به صورت زندانی و زندانبان درآمده بودند و دیگر قادر نبودند به روشنی بین خود و نقش خود در این آزمایش تفاوت بگذارند. تقریبا در تمام جنبه های رفتار، تفکر و احساس آنها تغییرات فاحشی به وقوع پیوست و کمتر از یک هفته زندانی شدن آزمایشی عمری یادگیری را زایل کرد. در آزمودنی ها ارزشهای انسانی نابود شد و خودپنداره زیر سوال رفت و زشت ترین، پست ترین و بیمارگونه ترین چهره طبیعت انسانی ظاهر گردید. برای ما وحشتناک بود که ببینیم بعضی از پسران شرکت کننده در این آزمایش(زندانبانان) با پسران دیگر همچون حیوانات پست رفتار می کنند و از بیرحمی لذت می برند، در حالی که پسران دیگر (زندانیان) چاپلوس و مطیع شده و به صورت ماشین های بی شباهت به انسان درآمده اند که تنها فکرشان فرار، بقای فردی و نفرت فزاینده نسبت به زندانبانان بود.»
در واقع موقعیتی که ساخته شده‌بود٬ رفتار و شخصیت افراد را تعویض کرده‌بود.
این استاد دانشگاه استنفورد٬ تحقیقاتش را ادامه داد٬ تا جایی که بعد از قضایای زندان ابوغریب بغداد٬ در گروه وکلای مدافع سربازان امریکایی مجرم قرار گرفت و جرم را متوجه فرماندهی کرد که سربازان را در چنان موقعیتی قرار داده بود.
او نتایج تحقیقات سی ساله‌اش را در این کتاب (اثر لوسیفر٬ چگونه انسانهای نیک٬ شیطان‌صفت می‌شوند) منتشر کرده است.
--------
بعد از دیدن فیلم فکر می‌کردم چقدر مضمون این آزمایش برای ما ایرانیان آشنا می‌نماید...

Labels: , ,

2008/06/01

نگاه کودک به دنیا

Children are not capable of conservation during the preoperational stage because of three weaknesses in the way they think. He called these weaknesses centration, irreversibility, and egocentrism:

Example:
Suppose a researcher gives a three-year-old girl two full bottles of juice. The girl will agree that they both contain the same amount of juice. But if the researcher pours the contents of one bottle into a short, fat tumbler, the girl will then say that the bottle has more. She doesn’t realize that the same volume of juice is conserved in the tumbler.

  • Centration is the tendency to focus on one aspect of a problem and ignore other key aspects. In the example above, the three-year-old looks only at the higher juice level in the bottle and ignores the fact that the bottle is narrower than the tumbler. Because of centration, children in the preoperational stage cannot carry out hierarchical classification, which means they can’t classify things according to more than one level.
  • Irreversibility is the inability to mentally reverse an operation. In the example, the three-year-old can’t imagine pouring the juice from the tumbler back into the bottle. If she poured the juice back, she’d understand that the tumbler holds the same amount of liquid as the bottle.
  • Egocentrism is the inability to take someone else’s point of view. Animism, or the belief that even inanimate objects are living, results from egocentrism. Children assume that since they are alive, all other things must be too.
سیستم ادراک و پردازش اطلاعات بچه ها در سنین قبل از مدرسه - علی رغم پیچیدگیها و قابلیت های بسیار زیاد و شگفت آور چهار محدودیت اساسی دارد:
1) ناتوانی در نگاه به دنیا از دیدگاه دیگران (egocentrsim)
2)اعتقاد به وجود هویت انسانی برای همه چیز (animism)
3) تمایل به تمرکز روی فقط یک جنبه از مساله (centration)
4) ناتوانی در تصور و تجسم ذهنی معکوس های اعمال (irreversibilty)

-----

نمی‌خواهم پیش زمینه‌ ذهنیی به شما بدهم. اطرافیانتان را بررسی کنید و ببینید چه مقدار ما از مرحله کودکی گذر کرده‌ایم. اگر احوال سیاستمدارانمان را بررسی کنید که بیشتر متحیر می‌شوید!

Labels: ,