پاره‌سنگ: March 2009

پاره‌سنگ

پاره‌سنگ‌های گاه‌گاهی ذهن من

2009/03/22

چرا "کار٬ کارِ خود ...هاست"؟

لابد شما هم دیده‌اید یا شنیده‌اید این عقیده «دایی جان ناپلئونی» را که وقتی تغییری در جامعه رخ می‌دهد٬ مثلاً از انقلاب بگیر تا شروع جنگ و پایان آن٬ افرادی که لقلقه زبانشان این است که: «آقا٬ شما کجای کاری که کآر٬ کار خودشان است»٬ «خودشان شروعش کردند٬ خودشان هم تمامش کردند»٬ «خودشان آوردندش٬ خودشان هم بردندش» و قص‌علی‌هذا.
این که ریشه این طرز تفکر از کجاست را بسیاری دوست دارند رویش بحث کنند. مستندی که درباره روابط ایران و انگلیس اخیرا از شبکه چهار بی‌بی‌سی پخش شد٬ اشاراتی هم به داستان دایی جان ناپلئون کرد و برای آن طرز تفکر ریشه‌های تاریخیی شمرد.
اما بنده تصور می‌کنم٬ ریشه این طرز تفکر امر ساده‌ای است. وقتی که بنده‌ی نوعی اعتماد به نفسم پایین باشد و خودم را عنصری غیر موثر در اجتماع بدانم و کاری نکنم٬ شمای نوعی هم نکنی٬ دیگر ملت هم نکنند٬ اگر تغییری در اجتماع حاصل شود نتیجه‌ی کار کیست؟ من یا شما یا دیگران که نبوده‌ایم! پس کار کارِ خودشان است! از"جماعت خواب، اجتماع خواب زده، جامعه چرتی" که کاری در نمی‌آید...
٬٬٬
این تکه فیلم از شاهکار علی حاتمی در هزاردستان بسیار دیدن دارد٬ مخصوصاً جمله‌ای که در پایان٬ مفتش می‌گوید.

داستان٬ حدیث پایان یافته دیروز ما نیست٬ داستان زمان حاضر ما هم هست٬ با این تفاوت که اکنون نفت داریم تا بفروشیم و با پول آن تصور کنیم که آن مزد حاصل دسترنج کاری است که می‌کنیم و جامعه‌مان را به پیش می‌بریم.

Labels: , , , , , , ,

2009/03/15

شرق و غرب٬ مردم‌سالاری و استبداد٬ عرفی و الوهی

با دوستی ژاپنی و مسیحی صحبت می‌کردم. بحث به شرق و غرب و پیشرفت و مدرنیته و ... رسید. نتیجه بحث‌هایمان چنین شد:
انسان در درجه اول یک حیوان است با تمام غرایز و حوائج آن٬ تا وقتی از مرحله حیوانیت عبور نکند نمی‌تواند مولفه‌های انسانی خود را به منصه ظهور برساند. به بیان عوام انسان گرسنه دین ندارد و از او نباید انتظار اخلاقی رفتار کردن داشت. سه نیاز غریزی انسان خوردن و خوابیدن و ارضای جنسی است. وقتی این سه نیاز در فردی ارضا شدند٬ فرد فرصت می‌کند به کارهای متعالی‌ بپردازد٬ فلسفه بپردازد٬ متفکر شود٬ منطقی باشد٬ اخلاقی رفتار کند٬ قانون مدار باشد و قص علی‌هذا. *
در جوامع مدرن٬ این سه نیاز اصلی امروزه دغدغه اصلی اکثر مردم نیستند و آن جاست که انسان‌ها به دنبال ارضای دیگر نیازهایشان می‌روند٬ نیاز به آزادی٬ زیبایی٬ رفاه٬ اجتماعی بودن و .... این چنین است که اندیشه‌ها شکوفا می‌شوند٬ فرهنگ بارور می‌شود و تولیدات علمی و صنعتی و ... پا می‌گیرد. البته کسی هم انتظار ندارد که فلان ایل کوچنده آپولو هوا کند٬ چرا که هم‌و‌غم‌شان چیز دیگری است.
حال همین نکته کوچک و بدیهی٬ چنین اختلافی را نتیجه می‌دهد. حکومت‌‌های جوامع “در حال پیشرفت” نه تنها تلاش در کمک به مردم در رفع چنان نیازهایی را از اولویت‌های خود نمی‌دانند٬ بلکه برای خود رسالتی قایلند که مردم را به کمال فلسفی برسانند -یا در جوامع مذهبی اراده الهی را محقق کنند-.
در حالی‌که حکومت‌‌های جوامع پیشرفته٬ ادعای رسالتی الهی ندارند و تنها ارایه نظم و آزادی‌های نسبی را سرلوحه خود قرار داده‌اند و با اعتقاد به این که عامه مردم خود محترم هستند و احتیاج به ولی و قیم ندارند٬ سرنوشت‌شان را به دست خودشان سپرده‌اند تا کارشان را پیش ببرند٬ . اینجاست که یکی می‌شود شرقی و دیگری غربی.

-------------
*) بحث در مورد اکثریت انسان‌هاست که متن جامعه‌ را تشکیل می‌دهند. به استثناها کاری نداریم که خود به تعریف اکثریت نیستند.

Labels: , , , ,

2009/03/06

خلقیات ایرانی: ابراز عقیده

مقیاس کوچک -ده بیست نفره:
برای جشنی چندین نفر جمع شده‌اند و برنامه‌ریزی کرده‌اند. شما پولها را جمع کرده‌اید و می‌روید که برای جشن کیکی بخرید. از جمع می‌پرسید که چه نوع کیکی بخرید؟ کسی جواب درستی نمی‌دهد. باز هم خواهش می‌کنید که نظر بدهند. کسی از میان جمع حرف دل بقیه را می‌زند: «هر چیزی خواستی به انتخاب خودت بگیر٬ دیگر یک کیک خریدن این حرفها را ندارد که». کیکی برای روز جشن می‌خرید. دو حالت پیش می‌آید:
۱) کیک مورد پسند جمع می‌شود. می‌شنوید که عده‌ای به همدیگر می‌گویند که نظرشان بر آن کیک بوده‌است و می‌خواسته‌اند بگویند که حتماً آن نوع کیک خریداری شود.
۲) کیک مورد پسند جمع نمی‌شود. اولین نفر که نظر مخالفش را ابراز می‌کند٬ نفرات بعدی هم دنبالش را می‌گیرند. هر کس یک ایرادی می‌گیرد و شما متحیر می‌مانید که این همه نظرات موقعی که نظرشان را می‌پرسیدید کجا پنهان بوده‌اند.
نتیجه: «بعضی» افراد از اظهار نظر و پذیرش مسوولیت بعدی اظهارنظرشان گریزانند. ترجیح می‌دهند که فرمان را بدهند دست دیگری و با خیال راحت اگر بعداً به جایی رسیدند نتیجه را مصادره به مطلوب کنند و اگر هم به جایی نرسید بتوانند از خودشان سلب مسوولیت کنند.
****
مقیاس بزرگ -سی تا هشتاد میلیون نفره:
تعداد بسیاری از وضع جاری مملکت ناراضی‌اند اما کسی کار عملیی نمی‌کند. کسی پیدا می‌شود که حرفهای قشنگی می‌زند و حمایت توده‌هایی را هم دارد. توده‌های دیگر هم پشت سر او جمع می‌شوند و انقلاب می‌کنند. در فضای باز مطبوعاتیی که رخ می‌دهد کسی نظر مخالف و موافقی و راهکاری ارایه نمی‌دهد. نشریات پر می‌شود از مقالات تمجیدی و تعارفاتی؛ روشنفکران و صاحب‌قلمان دم از اتحاد و پشتیبانی مردم پشت سر قائد عظیم‌الشان و امام امت می‌زنند.
آن قائد عظیم‌الشان هم مدل حکومتی را بدون آن که آلترناتیوی ارایه کند به رای‌ می‌گذارد و از مردم جواب آری یا نه می‌خواهد. مردم هم رایشان را می‌دهند و می‌روند پی زندگی‌شان . دو حالت پیش می‌آید:
۱) حکومت مورد پسند جمع می‌شود: می‌شنوید که همه افتخار می‌کنند که در بزرگترین انقلاب تاریخ معاصر شرکت فعال داشته‌اند و از روز اول هم مطمئن بوده‌اند که راهی که در پیش گرفته‌اند صحیح است و تنها ره راهایی بوده‌است.
۲) حکومت مورد پسند جمع نمی‌شود: از هر که که می‌شنوید در انقلاب شرکت نداشته٬ و از روز اول هم با آن مخالف بوده‌است. اگر رأیی هم داده به اجبار و از روی ناچاری بوده‌است. می‌گویند که اگر امکانش را داشته‌باشند می‌خواهند از مملکت مهاجرت بکنند و بروند.
نتیجه: «بعضی» افراد از اظهار نظر و مسوولیت بعدی اظهارنظرشان گریزانند. ترجیح می‌دهند که فرمان را بدهند دست دیگری و با خیال راحت اگر بعداً به جایی رسید مصادره به نفع کنند و اگر هم به جایی نرسید بتوانند از خودشان سلب مسوولیت کنند.
به قول مشهور«کی بود؟ کی بود؟ من که نبودم

Labels: , , , , ,

2009/03/01

از مشروطه تبریزی تا دموکراسی دینی...

افکار عمومی در جوامع بسته معمولاً معنی خاصی ندارد. از آنجا که رسانه‌های آزادی وجود ندارند که ذهنیت‌ها را روشن کنند و مفاهیم را توضیح دهد٬ مردم از روشهای افواهی از اخبار و تحلیل‌ها مطلع می‌شوند و تصمیم گیری می‌کنند.
آلبرت چارلز راتيسلاو، کنسول انگليس در تبريز، ۱۹۰۹-۱۹۰۳ ميلادی (۱۲۸۲-۱۲۸۸ خورشيدی)، يعنی چند سال پيش از پیروزی جنبش مشروطه‌خواهی و پايان محاصره‌ی تبريز توسط نيروهای محمدعلی شاه،می‌نویسد:
"در شهرهای ديگر آذربايجان به مقدار زيادی نظير آن‌چه در تبريز واقع شد، کارهايی انجام پذيرفت. انجمن‌ها بر پا شد و مشروطه در همه جا با گرمی و حرارت گرامی داشته می‌شد. اما عده‌ کمی از مردم تصور نسبتاً روشنی درباره‌ این که مشروطه چيست داشتند. در اوايل در اروميه چنين تصور می‌شد که مشروطه يک چيز قابل لمس است و اين عقيده برای مدتی غلبه داشت که ۵۰۰ بار شتر از "مشروطه" در تبريز آماده است که در تمام ايالت، در هنگامی که زمان مطلوب فرا برسد توزيع شود. در بسياری از روستاها انجمن‌های کوچک برپا شد و بسياری از رعايا عموماً چنين تصور کردند که مشروطه به معنای لغو پرداخت اجاره است و از اين رو تمام پرداخت‌ها را به ملاکين خودشان متوقف کردند. نتيجه‌ی اين عمل سرد کردن اشتياق مالکين زمين‌‌دار برای آرمان آزادی بود." [ کنسول در شرق، آلبرت چارلز راتيسلاو، ترجمه‌ی رجبعلی کاوانی، صفحه ۲۶۲.]
حالا احتمالاً سالها باید بگذرد که مردم (وشاید اغلب روشنفکران‌ هم) دریابند که اصطلاحاتی چون «جمهوری اسلامی» یا «دموکراسی دینی» حتی در لفظ حاوی تناقض هستند چه برسد در اجرا...

اطلاع از متن کتاب از اینجا

Labels: , , , ,