پاره‌سنگ: October 2008

پاره‌سنگ

پاره‌سنگ‌های گاه‌گاهی ذهن من

2008/10/21

آدمها و کامپیوترها

یک کامپیوتر را که ببینیم چندین قسمت دارد:
یک -یا چند- وسیله که ارتباط با آن را میسر می‌کند عمدتاً صفحه کلیدش. قسمتی که ارتباطش با ما را فراهم می‌کند٬ یعنی صفحه نمایشگر. قسمتهای دیگر که نرم‌افزار و سخت‌افزار خوانده می‌شوند.
حالا هر کسی که بخواهد کامپیوتر بخرد به سلیقه خودش می‌تواند پولی را که می‌پردازد صرف اجزای مختلف کامپیوتری که می‌خواهد بکند. مثلاً عمده پولش را هزینه نمایشگر آن بکند٬ یا موشواره چند کلید و نوری بخرد. یا مثلاً یک case زیبا و شیک بگیرد. خلاصه دست خریدار است که سرمایه‌اش را کجا صرف کند. سلیقه ها هم متفاوت است.
برای بسیاری سخت‌افزار قدرتمند مهم است٬ حتی اگر به کارشان نیاید و عمده استفاده‌شان از کامپیوتر گپ زدن و مرور صفحات اینترنت باشد. خیلی‌ها هم علاقه‌مندند آخرین نسخه نرم‌افزارها را داشته باشند٬ حتی اگر قابلیتهای جدید آنها به کارشان نیاید و حافظه کامپیوترشان را بی‌دلیل اشغال کند. برای برخی هم ظاهر کامپیوتر مهم‌تر است٬ یک صفحه کلید و نمایشگر شکیل مهمترین قسمتی است که مد نظرشان می‌آید.
بعضی‌ها هم دوست دارند کامپیوترشان سریع راه بیا‌فتد٬ موشواره نوری و چند کلید که کارشان را سریعتر کند می‌گیرند٬ نرم‌افزارهایشان را مطابق سخت‌افزارهایشان بروز می‌کنند٬ تنها به نرم‌افزارهایی اجازه اجرا می‌دهند که لازم دارند و حافظه کامپیوترشان را بی‌دلیل اشغال نمی‌کنند و قص‌علی‌هذا.

حالا این توضیحات را دادم برای این که بگویم که ما آدم ها بی‌شباهت به یک دستگاه کامپیوتر نیستیم.

یک وجهه بیرونی داریم که با آن با بقیه مرتبط می‌شویم -مثل صفحه نمایش کامپیوتر-٬ ارتباط دیگران با ما از طریقی است که خودمان برای دیگران میسر می‌کنیم٬ مثلاً شاد ولبی با خنده داریم و می‌گذاریم دیگران با ما ارتباط پیدا کنند٬ یا اخمو و عصبی ظاهر می‌شویم و دیگران را از ارتباط با خود برحذر می‌داریم -مثل کامپیوتری که صفحه کلیدش را آلوده کنیم که کسی میلش نکشد که به آن دست بزند٬ حداکثر چند دکمه‌ای بزند و برود پی کارش-
یک بدن داریم با تواناییهایی. می‌توانیم به ورزشگاه برویم و آن را خوش‌اندام و قوی کنیم. ورزش کنیم و تغذیه سالم داشته باشیم٬ یا اینکه به آن بی‌توجه باشیم و هیکل بدفرمی -چاق یا لاغر- داشته باشیم. می‌توانیم آرایشش کنیم و زیبا باشیم٬ حتی بعضی‌ها با عمل جراحی بعضی اجزایش را هم تغییر می‌دهند (عمل جراحی بینی و سینه). -مثل کامپیوتری که هارد و رم و سی‌پی‌یو اش را بهتر کنیم٬ یا اینکه بدون توجه سرعت و حافظه آن را با برنامه‌های بدرد نخور اشغال کنیم٬ گردوخاک درون آن را نزداییم٬ و ...-
از آن مهمتر یک سری عقاید داریم که به طریقی کسب کرده‌ایم٬ حالا از پدربزرگ و مادربزرگ و در و همسایه٬ یا صداوسیما و سفره و منبرو ... -مثل نرم‌افزارهایی که روی یک کامپیوتر نصب می‌کنیم و رفتار کامپیوتر را شکل می‌دهند-. بعضی ‌ها عقایدشان همانهاست که بوده‌است٬ شاید شبیه عقاید دونسل قبلشان هم باشد. احتیاجی هم به تغییر آن -به روزرسانی نرم‌افزار کامپیوترشان- نمی‌بینند. همین که ظاهرشان امروزی باشد کافی‌است. هیچ احتیاجی به بازنگری رفتاروعقایدشان نمی‌بینند. عده‌ای دیگر عقایدشان مثل وحی منزل نیست و مبنای لایتغیری ندارد. اگر عقیده بهتری ببینند قبول می‌کنند -اصراری بر تغییر ندادن یا بروز نکردن نرم‌افزارهای کامپیوترشان ندارند٬ چه بسا مثلاً بسیاری مرورگر مختلف را نصب و امتحان می‌کنند تا بهترینشان را پیدا کنند ( حتی و به دیگران هم معرفی می‌کنند)٬ برنامه‌های ضدویروس‌شان ممکن است تغییر کند٬ برایشان کارکرد درست کامپیوترشان مهم است نه وفاداری به یک نرم‌افزار خاص-

این را گفتم تا بگویم که خوشحال می‌شوم گاهی دوستانی را می‌بینم که نسخه‌ جدیدی از خودشان هستند٬ نه مانند مادربزرگی که همان نسخه ۵۰ سال پیشش مانده است با همان عقاید و شیوه زندگی.
تمام اجزای ما مهم هستند -چه نرم‌افزار٬ چه سخت افزار٬ چه واسطه‌های ارتباطی- نیاییم و از این همه اجزا غافل شویم و تنها به یکی اکتفا کنیم.
اینجا را هم بخوانید: +++++++++
معقول است که کسی که کامپیوتری می‌خرد یک سوم هزینه را صرف ظاهر آن کند؟! برای من که نه...

Labels: , ,

2008/10/12

اگزاتیک‌نس

معمولاً افراد نسبت به اعضای خانواده خود‌شان حس رومانتیک ندارند. «به چشم برادری یا خواهری» اصطلاحی است که به همین امر اشاره دارد.
شاید یک دلیل این امر این باشد که خواهر و برادر از هم چیز ناشناخته و غریب و نامکشوفی ندارند. اما دو جوانی که همدیگر را قبلاُ کمتر دیده‌اند و یا ندیده‌اند خیلی چیزها دارند که باهم درمیان بگذارند و برای هم معمولی نیستند. برای رومانتیک بودن و عشق وعاشقی باید تفاوت و غریب بودن از حدی بیشتر باشد. این جنبه از ناشناخته بودنِ رفتار آدمها برای همدیگر -که آن را exotic (مرموز٬ غریب٬ خوش‌رنگ) بودنشان می‌نامم- نقش مهمی در جذب دو جنس مخالف و ایجاد تجربه عشق و عاشقی‌شان دارد. در غیر اینصورت روابط بین طرفین خیلی قابل پیش‌بینی و تعریفپذیر -معمولی- خواهد بود.
حالا چیزی که بین دانشجویان همدانشگاه ایرانی مقیم خارج کشور وجود دارد این است که تجربه‌های همانند زندگی گذشته‌شان خیلی بالاست و اکثراً تجربیات گذشته‌شان مشابه است. به زبان ساده٬ زیادی برای همدیگر عادی هستند و آن عامل exotic بودن و کشف‌ناشدگی بینشان کمتر وجود دارد. از همین رو رفتارشان نسبت به هم خیلی غیر عاطفی و از جنس «پسرخاله و دختر خاله» ای است. خیلی هم شنیده‌ام از دوستانم که گفته‌اند نسبت به جنس مخالف ایرانیشان احساس برادر و خواهری دارند و ترجیح دارند که گذران وقتشان را با یک «خارجی» داشته باشند و تجربه جدید و نو کسب کنند و چیزی بیاموزند.

Labels: , , , ,