ایران٬ حکومت ایران یا مردم ایران
درمیان بسیاری چیزهای دیگری که ما ایرانیان به ظرایف نهفته در معنی آن ها اهمیتی نمیدهیم٬ دو واژه سیاسی هم هست.
نخست ایران است. لابد تعریف آن مشخص است٬ اما بیدفتی در استفاده صحیح از آن میتواند گول زننده باشد. این روزها سخن از قطعنامهای است در شورای امنیت سازمان ملل که بر ضد اقدامات و فعالیتهای هستهای زیر نظر حکومت ایران است. رسانههای دولتی ایران٬ از آن به نام قطعنامه ضد ایرانی یاد میکنند که احساسات هر ایرانی را به جوش بیاورند.
یا همچنین اگر سیاستمداری سرشناس در دنیا جایی مخالفتش را با حکومت ایران ابراز کند٬ چنان آن را انعکاس میدهند که او از ایران و ایرانی بدش میآید.
( با همکاری صحبت میکردم٬ صحبتش به اینجا رسید که علاقهمند به بازگشت به ایران نیست. برایم جالب بود که دلایلش را بدانم. وقتی پرسیدم٬ فهمیدم که اصلاً روی آن فکر نکردهاست و از روی مُد چنان حرفی زدهاست. مقداری ضایع شد.)
بسیاری مردم که از تغییر رژیم ناخرسندند و روزگارشان از برآمدن حکومت جمهوری اسلامی آشفته شده٬ به جای آن که ببینند لغزش از کجا آغاز شد و مشکلشان از کجاست٬ اصل حرکت انقلاب ۱۳۵۷ را زیر سوال میبرند . یعنی تفکیکی بین جمهوری اسلامی٬ انقلاب٬ و یا اسلام قایل نیستند.
تا آنجایی که مطالعات ناقص من نشان دادهاست٬ دیکتاتوری شاه در سالهای نیمه دهه ۵۰ حالت کنترل ناپذیری گرفته بودهاست. شورشهای مسلحانهای هم در گوشه و کنار مملکت آغاز شده بودهاست ( که در روایات رسمی از تاریخ انقلاب اغلب مغفول میمانند)؛ آیتا... خمینی تبعیدی هم که مرجع شیعی ناراضی سرشناسی بودهاست٬ در فرانسه سخنان حکیمانه و دموکرات منشانهای بیان میکردهاست. مردم فارغ از هر وابستیگ سیاسیی با جان و دل انقلاب میکنند و ٰرژیم سلطنتی برمیافتد؛ تا مدتی دولت موقت٬ رتق و فتق امور میکرده است و مردم با در صحنه هم با نام مبارزه با طاغوت به خرده حسابهایشان با دیگران میرسیدهاند و بسیاری مصادره ها و غارت ها میشود. بعد از مدتی اصحاب عمایم در مقابل سهم خواهی نیروهای دخیل در انقلاب کوتاه نمیآیند و پاکسازیها شروع میشود و حکومت جمهوری اسلامی متولد میشود.
حالا اگر کسی ناراضی است دیگر مشخص نمیکند با کدام قسمت از ماجرایی که ذکر شد مشکل دارد٬ خیالش را راحت میکند و میگوید مخالف انقلاب اسلامی است٬ چیزی که واقعیت خارجی نداشتهاست.
خود ترکیب دو واژه جمهوری و اسلامی بایکدیگر هم بیمشکل نیست. در چنین حکومتی جایی برای غیرمسلمانان در حکومت جمهوری هست یا خیر؟ اگر مسلمانان رای به امری غیر اسلامی دادند چاره چیست؟ قربانی کردن جمهوری یا اسلام؟ کدام قرایت از اسلام در حکومت جاری است؟ وظیفه حکومت چیست؟ بسط اسلام٬ یا تامین رفاه شهروندان فارغ از دینشان؟ آیا همه شهروندان برابرند؟ و ...
پس نوشت: این ویدئو در یوتیوب و ویدئوهای وابسته منظور من از تفکیک انقلاب ضد سلطنتی و جمهوری اسلامی را به خوبی بیان کردهاند:
نخست ایران است. لابد تعریف آن مشخص است٬ اما بیدفتی در استفاده صحیح از آن میتواند گول زننده باشد. این روزها سخن از قطعنامهای است در شورای امنیت سازمان ملل که بر ضد اقدامات و فعالیتهای هستهای زیر نظر حکومت ایران است. رسانههای دولتی ایران٬ از آن به نام قطعنامه ضد ایرانی یاد میکنند که احساسات هر ایرانی را به جوش بیاورند.
یا همچنین اگر سیاستمداری سرشناس در دنیا جایی مخالفتش را با حکومت ایران ابراز کند٬ چنان آن را انعکاس میدهند که او از ایران و ایرانی بدش میآید.
( با همکاری صحبت میکردم٬ صحبتش به اینجا رسید که علاقهمند به بازگشت به ایران نیست. برایم جالب بود که دلایلش را بدانم. وقتی پرسیدم٬ فهمیدم که اصلاً روی آن فکر نکردهاست و از روی مُد چنان حرفی زدهاست. مقداری ضایع شد.)
----
مورد دیگر انقلاب ضد شاهنشاهی سال ۱۳۵۷ است. بسیاری آن را انقلاب اسلامی میخوانند. گویی نامسلمانان و کم مسلمانان در آن شرکت نداشتند٬ و مشکل اصلی مردم با حکومت قبلی اسلام بودهاست. این یعنی این که لابد ایرانیان غیرمسلمان از سلطنت دیکتاتوری شاه خرسند بودهاند و انقلابی نکردهاند. رسانههای رسمی هم وقتی از شواهد عدم رعایت اسلام در رژیم گذشته برایت مثال میآورند به عدم اجبار حجاب اسلامی اشاره میکنند. گویی اصل اسلام در حجاب بودهاست. جالبی قضیه این است که در بسیاری از عکسهای تظاهرات سال ۵۷ خانمهای بیحجاب ظاهر هستند.بسیاری مردم که از تغییر رژیم ناخرسندند و روزگارشان از برآمدن حکومت جمهوری اسلامی آشفته شده٬ به جای آن که ببینند لغزش از کجا آغاز شد و مشکلشان از کجاست٬ اصل حرکت انقلاب ۱۳۵۷ را زیر سوال میبرند . یعنی تفکیکی بین جمهوری اسلامی٬ انقلاب٬ و یا اسلام قایل نیستند.
تا آنجایی که مطالعات ناقص من نشان دادهاست٬ دیکتاتوری شاه در سالهای نیمه دهه ۵۰ حالت کنترل ناپذیری گرفته بودهاست. شورشهای مسلحانهای هم در گوشه و کنار مملکت آغاز شده بودهاست ( که در روایات رسمی از تاریخ انقلاب اغلب مغفول میمانند)؛ آیتا... خمینی تبعیدی هم که مرجع شیعی ناراضی سرشناسی بودهاست٬ در فرانسه سخنان حکیمانه و دموکرات منشانهای بیان میکردهاست. مردم فارغ از هر وابستیگ سیاسیی با جان و دل انقلاب میکنند و ٰرژیم سلطنتی برمیافتد؛ تا مدتی دولت موقت٬ رتق و فتق امور میکرده است و مردم با در صحنه هم با نام مبارزه با طاغوت به خرده حسابهایشان با دیگران میرسیدهاند و بسیاری مصادره ها و غارت ها میشود. بعد از مدتی اصحاب عمایم در مقابل سهم خواهی نیروهای دخیل در انقلاب کوتاه نمیآیند و پاکسازیها شروع میشود و حکومت جمهوری اسلامی متولد میشود.
حالا اگر کسی ناراضی است دیگر مشخص نمیکند با کدام قسمت از ماجرایی که ذکر شد مشکل دارد٬ خیالش را راحت میکند و میگوید مخالف انقلاب اسلامی است٬ چیزی که واقعیت خارجی نداشتهاست.
خود ترکیب دو واژه جمهوری و اسلامی بایکدیگر هم بیمشکل نیست. در چنین حکومتی جایی برای غیرمسلمانان در حکومت جمهوری هست یا خیر؟ اگر مسلمانان رای به امری غیر اسلامی دادند چاره چیست؟ قربانی کردن جمهوری یا اسلام؟ کدام قرایت از اسلام در حکومت جاری است؟ وظیفه حکومت چیست؟ بسط اسلام٬ یا تامین رفاه شهروندان فارغ از دینشان؟ آیا همه شهروندان برابرند؟ و ...
پس نوشت: این ویدئو در یوتیوب و ویدئوهای وابسته منظور من از تفکیک انقلاب ضد سلطنتی و جمهوری اسلامی را به خوبی بیان کردهاند:
Labels: Literature, politics