پاره‌سنگ: November 2009

پاره‌سنگ

پاره‌سنگ‌های گاه‌گاهی ذهن من

2009/11/12

غیرممکن نیست...

هیلبرت دانشجوی جوان و خون‌گرمی است که به تازگی از استرالیا آمده‌است به دانشکده؛ از خداباوران متعصب است٬ پیرو فرقه تازه‌ای است قرن بیست و یکمی و مدرن، که در یکی از شهرهای استرالیا دم‌و‌دستگاهی به هم زده؛ هیلبرت با ذوق و شوق دوست دارد فرقه‌اش را به دیگران معرفی کند و اگر شد گسترش بدهد.
با دوست مذهبی ما، محمدجواد، مشغول صحبتی بود که من هم شنیدم:
ه- محمدجواد! می‌دانستی ما اعتقاد داریم که نسل بشر هیچگاه نابود نمی‌شود؟
م- نه نمی‌دانستم، چه طور آخر؟
ه- خدا روی سیاره مرخ یک خانواده انسانی را حفظ کرده که هروقت نسل بشر با نادانی‌هایی که از آن سراغ داریم، خودش را معدوم کرد، آن ها را به زمین بیاورد.
م(با پوزخند)- جداً؟ ولی مریخ که خیلی جای نامطلوبی است؛ از آن گذشته اصلاً اکسیژن و غذا ندارد برای یک خانواده...
ه- من فکر می‌کردم تو که ادعای ایمان می‌کنی به خدای قادر متعال ایمان داری!
م- چه ربطی دارد؟
ه- شک داری که خدا قدرت بی‌کران است؟
م- نه!
ه- فکر می‌کنی برای خدا کاری دارد قوت و مایحتاج یک خانواده را در مریخ برایشان فراهم کند؟
م- آخر چرا آنجا؟ آنجا که شرایط مساعدی برای نوع بشر ندارد...
ه- در حکمت خداوندی شک نکن. هیچ چیزی برای پروردگار عالمیان ناممکن نیست.
م- ربطی به شک ندارد، با عقل سلیم چنین چیزی جور در نمی‌آید...
ه- ایمانت ضعیف است! هیچ چیز برای قادر متعال بعید نیست؛ اگر ایمانت قوی بود شک نمی‌کردی...
م- حالا اگر فرقی به حالت می‌کند باشد، چنین چیزی ممکن است!
ه- خوب، حالا که قبول کردی، این خانواده نمایندگانی هم روی زمین دارند...
م- نماینده دیگر برای چه؟
ه- نماینده برای این‌که میان مردم بروند و به آنان یادآوری کنند که چنین خانواده‌ای در سیاره مریخ هستند و برای بقای نوع بشر، زندگی در چنان شرایط نامساعدی را بجان خریده‌اند.
م(با لبخند)- خوب، به سلامت باشند آن نمایندگان!
ه- ما معتقدان به این امر باید قسمتی از درآمدمان را به این نمایندگان بدهیم که با خیال آسوده به امر تبلیغی‌شان بپردازند. شماره حساب را بدهم؟
م- !!!!!
ه- از اول هم من شک داشتم که ایمانت به خدا قوی باشد. شماره را بدهم یا نه؟
.....

Labels: , , ,

2009/11/08

رابطه چرخ و حقوق بشر


بیش از دوهزارسال پیش کوروش هخامنشی فرمانی را بر استوانه ای منتشر کرد که بر آزادی های مدنی ملل مغلوب صحه گذاشته بود. جانشینانش هم شیوه حکومتداریی برپا ساختند که در آن زمانه وانفسا، چند قرن با اقتدار پایدار ماند. از ابتکار هخامنشیان جاده های شاهی -شاهراه هایش- بود که شبکه ارتباطی کارآمدی بود برای ارتباط نقاط مختلف کشور. بسیاری از جاده‌های آن زمان سنگفرش بودند و استفاده از عرابه و گاری و چرخ امری متداول بود.
چرخ زمان گذشت اما دو چیز آن دوران در یاد ایرانیان فراموش شدند. اولی احترام به عقیده و اعتقاد دیگری، دیگری استفاده از چرخ!
تا همین قرن گذشته، متداول ترین وسیله نقلیه، قاطر و شتر بودند و بارها سوار آن ها می شد. حتی وسیله ساده ای مانند فرقون هم در کشور ما ناشناخته بود. [بگذریم که هنوز هم در اسباب کشی ها وسایل خانه با "یا علی" جابجا می شوند و نه با چهارچرخه ساده‌ای مانند ترولی Trolley].
این عدم استفاده تاریخی از چرخ مایه تحیر است، کجاوه ها و محمل ها، به زحمت سوار اشتران و قاطران می‌شدند و با تعادلی نه چندان حمل می شدند.
سرزمین ما مناطق هموار کم ندارد، با سرمایه و رسیدگیی می شده جاده هایی سنگفرشی در آن ساخت که چرخهایی در گل نمانند؛ اما گویی ذات غیراهلی مردمان سرزمین ما، محدود شدن به جاده و مسیری خاص را بر نمی‌تافته و اندیشه نیفکندن عیش امروز به فردا برایش تاب بنای ساختارهای بلند مدت نگذاشته و ترجیح می‌داده با وسیله نقلیه‌اش هر جوری که عشقش کشید طی طریق بکند...

با رسیدن عصر جدید، چرخ به ایران بازگشته٬ کاش آن دومی هم زود برسد...

Labels: , , ,