پاره‌سنگ: November 2010

پاره‌سنگ

پاره‌سنگ‌های گاه‌گاهی ذهن من

2010/11/20

درباره فرگشت:


ظاهراً تصور عامه مردم در مورد نظریه فرگشت(تکامل انواع)، متنوع‌تر و تخیلی‌تر از آن چیزی است که من تصور می‌کردم.
نظریه فرگشت چیز غریب و خارق‌العاده‌ای نیست که در فیلمهای ترسناک و تخیلی دنبال فهمش بگردیم.
۱- همه ما در روند فرگشت طبیعی خواسته (یا ناخواسته) دخیلیم. وقتی دنبال همسر می‌گردیم انتخاب ما بر اساس بسیاری مشخصه‌های ظاهری، که بسته به ذخیره ژنتیکی فرد دارد، است. وقتی همسر خوشترکیبی انتخاب می‌کنیم، تعیین می‌کنیم نسل بعد ما از چه مشخصات ژنتیکیی برخوردار باشد.
۲- نظریه تکامل تدریجی ربطی به مذهب و خدا ندارد؛ اینکه نظریه فرگشت را بپذیریم و یا نپذیریم، ربطی به امر اعتقاد به خدا ندارد. خدای مذاهب می‌تواند مستقیماً حضرت آدم را آفریده باشد و به زمین فروفرستاده باشد، یا این‌که ژن‌اش را آفریده‌باشد، یا حتی مِه‌بانگ و قوانین فیزیک کوانتومی جهان را، وشرایط اولیه را طوری تنظیم کرده‌باشد که اوضاع چنان باشد که الآن هست. تصور انسان‌گونه‌ای از خدا که آن بالا در آسمان‌ها نشسته و هر لحظه دستی در شطرنج آفرینش می‌برد و منتظر و مترصد دعا و خطای بندگان است، دیگر مربوط به طرز فکر متالهین امروزی نمی‌شود.
۳- تکامل امری تدریجی است؛ جهش‌های ژنتیکی مرتباً در هر نسل اتفاق می‌افتد (۱۰۰ تا ۲۰۰ جهش در هر تولید مثل)، اما این‌که آن جهش‌های ژنتیکی در جهت بهبود نسل باشند تا ایجاد مشکل در نسل جدید، قاعده خاصی ندارد.
در اثر جهش‌های ژنتیک ممکن است مثلاً کودک شش انگشتیی متولد بشود؛ حالااگر از قضای روزگار ازدواجش با فرد شش‌انگشتی دیگری باشد و چندین نسل این‌ امر صورت بگیرد، می‌توان نسلی از مردمان شش انگشتی داشت. اما پرسش این است که چرا باید کسی در انتخاب همسر به شش‌انگشتی بودن او ارزش و اعتبار بدهد و این خصیصه را در نسل بعدی منتشر کند؟ (البته در دامداری و پرورش حیوانات، مدتهاست که نسل‌های متنوعی را با اهداف گوناگون پرورش داده‌اند، از سگهای پاکوتاه بگیر تا گاوهای شیری)
اما اگر در اثر جهش ژنتیکی، یکی از فرزندان خانواده از دیگران زیباتر و یا باهوشتر باشد، احتمال این‌که آن فرزندْ آینده خانوادگی و یا شغلی برتر از شغل دیگر افراد خانواده داشته باشد بیشتر است و اینکه بتواند بهتر و بیشتر زندگی کند و تولید نسل کند. این چنین در دراز مدت، نسلهایی که حامل ژنهای نامناسب و یا نامطلوب باشند کمتر می‌شوند و هر نسل نسبت به نسل قبلی رو به تکامل می‌رود.
۴- نوع بشر از انواع دیگر موجودات متکامل‌تر نیست. در واقع چنین مقایسه‌ای قیاس مع‌الفارغ است، شبیه مقایسه دقت بویایی من با بلندی قد شما! هر جانداری را که در نظر بگیریم نسبت به اجداد چند میلیون سال پیشش تطابق بیشتری با محیط زندگی طبیعیش پیدا کرده، همانقدر که زنبورها نسبت به اجدادشان در پیدا کردن گلها و استخراج شهد آنها و ساختن کندو ماهرتر شده‌اند، ماهی ها در اقیانوس و پرندگان در آسمان هم به همان نسبت در اداره زندگیشان متبحرتر شده‌اند. تنها تفاوت نوع بشر با بقیه جاندارها این است که با استفاده از توان عقلی‌اش و توانایی انتقال تجربیات به نسلهای بعدی و همچنین تداخل در انتخاب طبیعی نرخ پیشرفتش را شتاب داده است.
۵- فرگشت و مصایب طبیعی: آیا انسان می‌تواند زیر آب نفس بکشد؟ جواب منفی و علت آن واضح است؛ ششهای انسان توانایی استخراج اکسیژن محلول در آب را ندارند. اما کسی چه می‌داند، شاید همین الآن در بین حدود ۷٬۰۰۰٬۰۰۰٬۰۰۰ بشر روی زمین، معدودی باشند که بر اثر جهش ژنتیکیی ششهایشان چنان توانایی داشته باشد. حالا فرضی کنید -خیالی-، تمام یخهای قطبی آب شوند و تمام خشکی ها مدفون در زیر اقیانوسها شوند؛ همه نوع بشر خفه می‌شوند، بجز آن معدود انسانهایی که تا دیروز به ظاهر فرقی با دیگران نداشتند. اگر چنان افرادی همدیگر را پیدا کنند، نسلی بعد بشر، نسلی خواهد بود از مردمانی که می‌توانند با ششهایشان زیر آب تنفس کنند.
برای ناظر بی‌اطلاع از آن واقعه، فرگشتِ نوع بشر امری ناگهانی و خلق‌الساعه بوده‌است: از بشری که توانایی تنفس در زیر آب را نداشته به نسلی از بشر که چنان تواناییی دارد؛ اما از نگاه علمی این فرگشت هم امری تدریجی و در رده دیگر انواع فرگشت بوده و تنها وقوع چنان مصیبتی، باعث تصور جهشی بودن چنین فرگشتی در نوع بشر شده است.

Labels: ,

اعتماد به نفس، وابستگی، التصاق


شما هم لابد دیده‌اید افرادی را که به خودشان چیزهایی متصل می‌کنند.
پسر جوانی زنجیری به گردن انداخته، انگشتری بر دست و مچ بندی بر مچ. زنی روستایی با بسیاری طلاجات بر ساعد و گردنبند و گوش. دیگرانی با انگشتران عقیق در انگشت و سبحه شاه‌مقصود در کف؛ قدیم‌تر ها بسیجی‌ها با عکس خمینی در جیب؛ الان مسلمانان مدرن با گردنبند طلای «و اِن یکاد»!
بسیاری با پخش موسیقی همراه و گوشی بلوتوث تلفن دستی در گوش، یا تی‌شرتی که رویش زیمبل و زیمبو نوشته یا کشیده؛ با ریشی که به طرز عجیبی تراشیده شده؛ یا -بیشتر در غرب- گوشواره تک‌گوش و حلقه در بینی و ابرو و خال‌کوبی.
بسیاری بدون تلفن همراه از خانه بیرون نمی‌روند و بدون آن احساس کم‌بود می‌کند. بسیاری هموطنان، بیرون که می‌روند حتماً باید دستشان چیزی باشد، می‌تواند روزنامه امروز باشد یا کیف بزرگی پر از وسایل نالازم؛ لابد با دستان خالی نمی‌دانند چه بکنند حین راه رفتن!
از آن طرف هم لابد دیده‌اید که بعضی خیلی ساده دست در جیبشان می‌کنند و حتی ساعت نمی‌بندند و بدون هر آلایشی می‌روند و می‌آیند.
شاید از منظر روانشناسی بهتر باشد بگوییم این افراد به خودشان چیزی وصل می‌کنند تا خودشان را به هویتی دیگر الصاق کنند؛ بسیاری افراد که به محیط تازه می‌روند -چه آن محیط تازه شهری بزرگ باشد یا کشوری جدید- احساس بی‌هویتی می‌کنند. این خلاء هویتی را باید با چیزی پرکنند، مگر این‌که به پشتوانه حرمت نفسی که دارند، اعتماد به نفسشان بالا باشد.
در کشورهای مرفه که اعتماد به نفس مردم بالا است کمتر تیپ‌های متنوع مردم‌ مشابه آنچه در بالا توصیف کردم دیده‌می‌شوند و اکثر مردم بی‌آلایش و معمولی هستند. اما در کشورهای "جنوب" ظاهر جامعه به تیپ‌های مختلف تقسیم می‌شود؛ در ایران ما مذهبی، بسیجی، خشکه مذهبی، سنتی، طاغوتی، غربزده، تحصیلکرده، دانشجو، روستایی، شهرستانی، خارج رفته و .... هر تیپ هم مشخصه‌های التصاقی خودش را دارد، مثلاً تیپ مذهبی انگشتر عقیق دارد، ریشش را با تیغ نمی‌زند؛ دانشجو کیفی همیشه همراه دارد و معمولاً عینکی؛ الخ.
همین دسته‌بندی‌ها بین جامعه هم همرنگی را کم می‌کند، چون ظاهراً همه راه‌ها نمی‌توانند درست باشند پس لابد دیگری اشتباه می‌کند و همرنگی و حمایت از نظر و عقیده او جایز نیست. و این چنین است که کمبود حرمت نفس در جوامع فقیر منتهی به کاهش سرمایه اجتماعی می‌شود.
جالب است برخی چنین تنوع و رنگارنگی در جامعه را مایه افتخار می‌دانند و نشان دهنده غنای فرهنگی! استدلالشان را لابد خودشان می‌دانند...

Labels: , , , , ,