منطق قدیم یا استدلالهای جهان سومی:
در دوران قدیم و با توجه به امکانات و موضوعات محدود آن زمانه، استدلالهایی بهکار میرفت که در آن محیط و زمان صحیح به نظر میرسید؛ اما در حال حاضر چنان استدلالهایی لزوماً معتبر نیستند.
نمونه استدلالهایی که در قدیم معتبر بودند:
۱- عالم بیعمل به زنبور بی عسل میماند (علم عالم بیعمل فایدهای ندارد)
۲- فلانی اگر راست میگوید (در مورد عدم انجام فلان کار) پس چرا خودش آنکار را میکند؟ -لذا حرفش صحیح نیست و ارزشی ندارد-
۳- من خودم اصفهانی هستم؛ تو میخواهی در مورد اصفهان به من مطلب یاد بدهی؟!؟
۴- من خودم تاکنون چندین بنا ساختهام، تو چگونه میخواهی در مورد ساختمانسازی اظهار نظر کنی؟!؟
۵- حالا تو شاید چیزهایی را خواندهباشی، اما من خودم تجربه شخصی دارم.
۶- تا چیزی را خودت تجربه نکنی، اساساً در مورد آن چیزی نمیدانی.
۷- حرف افراد مُسن حجت است و احترامشان واجب (چون بیشتر از جوانان میدانند) و تجربه و پختگی با سن بدست میآید.
۸- من زمانی در فرنگ بودهام، پس بیشتر از تو در مورد فرنگ میدانم.
۹- من به فلانی که از قشر رنجکشیده است رای میدهم و از او طرفداری میکنم چون همدرد ماست و گره کار ما را بهتر میگشاید.
سعی میکنم موارد بالا را از دید امروزی بررسی کنم و ارزش آنها را بسنجم:
۱ و۲- فرض کنید پزشکی به ما توصیه میکند که سیگار نکشیم -در حالی که خودش سیگاری است- یا اینکه برای تقویت بیناییمان فلان کار را بکنیم -در حالی که خودش عینکی است-.
نکته کوچک این است که اینکه حرفی درست یا غلط است سوای این است که گوینده آن خودش آن را انجام میدهد یا نمیدهد. این که کسی به علمش عمل نکن آن علم را از درجه اعتبار ساقط نمیکند. اگر حرفی با عقل و منطق و تجربه جمعی جور درمیآید، قبول آن بسته به گوینده آن نباید باشد.
۳و ۴- امروزه میتوان با مطالعه کتابها -که هر کدام خود مجموعهای مرتب از تجربیات مختلف هستند- به نتایج تجربیات مختلف -بدون پرداخت هزینه واقعی تجربهکردن تکتک آنها- دست یافت. این امر برای افراد دوران قدیم تا حدی غیرقابل هضم به نظر میرسید؛ اما اکنون کاملاً قابل تصور است که اسلامشناسی یهودی بهتر از یک فرد مسلمان معمولی با جزییات دین اسلام آشنا باشد، یا اینکه ایرانشناسی غیر ایرانی بهتر از بسیاری ایرانیان با فرهنگ و تاریخ ایران آشنا باشد.
۵و۶- تجربه شخصی در نهایت یک تجربه برای یک شخص است، اما علم امروز ناشی از مجموعه بسیاری تجربیات مختلف در افراد مختلف، در موارد مختلف و زمانهای متفاوت است. یعنی اگر کسی در موردی مطالعه میکند و میآموزد به نتیجه بسیاری تجربیات دست مییابد که برای فردی در دنیای قدیم قابل تصور نبود. تصور این که تجربهٔشخصی بر مطالعهٔاصولی ترجیح دارد امروزه امر درستی نیست.
۷- همانطور که در بالا آوردم در دنیای دیروز، کسب معرفت تنها از راه تجربه ممکن بوده و امری زمانبَر بوده و انباشت آن تنها با گذر زمان میسر میشده؛ لذا غیر قابل تصور بوده که جوانی بیشتر از فرد مسنی بداند. اما امروزه با در دسترس بودن منابع دانش، نتایج تجربیات در دست کسانی است که به منابع آنها بیشتر مراجعه کرده باشند، نه افرادی که خود به تجربه کردن آنها -که کاری هزینهبر است- دست یازیده باشند. بنابرهمین حقیقت است که امروزه بسیاری از جوانان را میبینیم که در بسیاری علوم سرآمد بسیاری از ریشسفیدان آن علوم هستند، مخصوصاً اگر خود آن علوم، علومی در حال رشد شتابنده باشند.
۸- در دنیای قدیم، صِرف عمل تجربه به خودی خود امری ارزشمند به شمار میآمد و قابل ارجاع و افتخار -شاید از آنجا که بسیاری تجربیات گرانبها بودهاند- مثلاً برای کسی که هزینه زیادی کرده و به فرانسه رفته و در موزه لوور تابلوی لبخند ژوکوند را دیده است، دشوار است قبول کردن این که امروزه میتواند فرد دیگری از پای رایانهاش تکان نخورده باشد و هزینه زیادی نداده باشد، اما نه تنها تصویر واضحتری از لبخند ژوکوند روی رایانهاش دیده باشد، بلکه در مورد آن نیز بیشتر خوانده باشد و بداند. حال آنکه چه مقدار صِرف دیدن ارزشمند باشد در مقابل مطالعه و دانستن چیزی، امر دیگری است.
۹- در دوران قدیم که کارها تخصصی نشده بودند، راه آموختن امور تجربه کردن مستقیم آنها بود. یعنی تا کسی مثلاً دستش نمیشکست، گذارش به شکسته بندی نمیافتاد و لذا درمورد شکستهبندی و شکستگی استخوان چیزی نمیدانست. بنابراین مراجعه به کسی که قبلتر تجربه مشابهی داشته و "دردکشیده" باشد امر موجهی بود. امروزه اما بسیاری معارف را میتوان بدون تجربه کردن آنها فراگرفت و مثلاً دیگر کسی در مراجعه به پزشک معالجش برای رفع گرفتگی عروقش دنبال پزشکی نمیگردد که خود تجربهٔ گرفتگی عروق داشته باشد! یا رهبر سیاسیی لازم نیست خودش از طبقه محروم باشد تا بتواند به بهترین روش حقوق طبقه محروم را از طریق دیپلماسی در عرصه سیاسی احقاق کند. متاسفانه هنوز در جهان سوم و در تبلیغات انتخاباتی رنجکشیدگی یک ارزش محسوب میشود و تجربه زندگی و تحصیل در غرب یا رفاه ردگی یک ضد ارزش. انقلاب ضدسلطنتی سال ۱۳۵۷ نمونه واقعی خیزشی مردمی بود که با چنین استدلالی قدرت را از دست قشر نخبه و درسخوانده خارج کردند و به دست افرادی از جنس خودشان دادند، تا جریان کارها را به زعم ایشان به نحو بهتری و به نفع ایشان پیش ببرد. نتیجهٔ آن که چه شد،اکنون مردم ایران شاهد آن هستند.
نمونه استدلالهایی که در قدیم معتبر بودند:
۱- عالم بیعمل به زنبور بی عسل میماند (علم عالم بیعمل فایدهای ندارد)
۲- فلانی اگر راست میگوید (در مورد عدم انجام فلان کار) پس چرا خودش آنکار را میکند؟ -لذا حرفش صحیح نیست و ارزشی ندارد-
۳- من خودم اصفهانی هستم؛ تو میخواهی در مورد اصفهان به من مطلب یاد بدهی؟!؟
۴- من خودم تاکنون چندین بنا ساختهام، تو چگونه میخواهی در مورد ساختمانسازی اظهار نظر کنی؟!؟
۵- حالا تو شاید چیزهایی را خواندهباشی، اما من خودم تجربه شخصی دارم.
۶- تا چیزی را خودت تجربه نکنی، اساساً در مورد آن چیزی نمیدانی.
۷- حرف افراد مُسن حجت است و احترامشان واجب (چون بیشتر از جوانان میدانند) و تجربه و پختگی با سن بدست میآید.
۸- من زمانی در فرنگ بودهام، پس بیشتر از تو در مورد فرنگ میدانم.
۹- من به فلانی که از قشر رنجکشیده است رای میدهم و از او طرفداری میکنم چون همدرد ماست و گره کار ما را بهتر میگشاید.
***
شاید بتوان اساس استدلالهای بالا را بنا بر مُرجّح دانستن تجربه بر دیگر طرق کسب دانش دانست. در دوران قدیم که وسایل ارتباطی و رسانهها چندان توسعه نیافتهبودند و درصد افراد با سواد قابل توجه نبود و کتابها و مطالب در دسترس نبود، تنها راه کسب دانش، تجربهٔدستاول داشتن بود. (البته اطلاعات عمومیی از طرقی بین عامه مردم وجود داشت که مثلاً فلان قارچ سمیاست و ماست و سرکه با هم نمیسازند).سعی میکنم موارد بالا را از دید امروزی بررسی کنم و ارزش آنها را بسنجم:
۱ و۲- فرض کنید پزشکی به ما توصیه میکند که سیگار نکشیم -در حالی که خودش سیگاری است- یا اینکه برای تقویت بیناییمان فلان کار را بکنیم -در حالی که خودش عینکی است-.
نکته کوچک این است که اینکه حرفی درست یا غلط است سوای این است که گوینده آن خودش آن را انجام میدهد یا نمیدهد. این که کسی به علمش عمل نکن آن علم را از درجه اعتبار ساقط نمیکند. اگر حرفی با عقل و منطق و تجربه جمعی جور درمیآید، قبول آن بسته به گوینده آن نباید باشد.
۳و ۴- امروزه میتوان با مطالعه کتابها -که هر کدام خود مجموعهای مرتب از تجربیات مختلف هستند- به نتایج تجربیات مختلف -بدون پرداخت هزینه واقعی تجربهکردن تکتک آنها- دست یافت. این امر برای افراد دوران قدیم تا حدی غیرقابل هضم به نظر میرسید؛ اما اکنون کاملاً قابل تصور است که اسلامشناسی یهودی بهتر از یک فرد مسلمان معمولی با جزییات دین اسلام آشنا باشد، یا اینکه ایرانشناسی غیر ایرانی بهتر از بسیاری ایرانیان با فرهنگ و تاریخ ایران آشنا باشد.
۵و۶- تجربه شخصی در نهایت یک تجربه برای یک شخص است، اما علم امروز ناشی از مجموعه بسیاری تجربیات مختلف در افراد مختلف، در موارد مختلف و زمانهای متفاوت است. یعنی اگر کسی در موردی مطالعه میکند و میآموزد به نتیجه بسیاری تجربیات دست مییابد که برای فردی در دنیای قدیم قابل تصور نبود. تصور این که تجربهٔشخصی بر مطالعهٔاصولی ترجیح دارد امروزه امر درستی نیست.
۷- همانطور که در بالا آوردم در دنیای دیروز، کسب معرفت تنها از راه تجربه ممکن بوده و امری زمانبَر بوده و انباشت آن تنها با گذر زمان میسر میشده؛ لذا غیر قابل تصور بوده که جوانی بیشتر از فرد مسنی بداند. اما امروزه با در دسترس بودن منابع دانش، نتایج تجربیات در دست کسانی است که به منابع آنها بیشتر مراجعه کرده باشند، نه افرادی که خود به تجربه کردن آنها -که کاری هزینهبر است- دست یازیده باشند. بنابرهمین حقیقت است که امروزه بسیاری از جوانان را میبینیم که در بسیاری علوم سرآمد بسیاری از ریشسفیدان آن علوم هستند، مخصوصاً اگر خود آن علوم، علومی در حال رشد شتابنده باشند.
۸- در دنیای قدیم، صِرف عمل تجربه به خودی خود امری ارزشمند به شمار میآمد و قابل ارجاع و افتخار -شاید از آنجا که بسیاری تجربیات گرانبها بودهاند- مثلاً برای کسی که هزینه زیادی کرده و به فرانسه رفته و در موزه لوور تابلوی لبخند ژوکوند را دیده است، دشوار است قبول کردن این که امروزه میتواند فرد دیگری از پای رایانهاش تکان نخورده باشد و هزینه زیادی نداده باشد، اما نه تنها تصویر واضحتری از لبخند ژوکوند روی رایانهاش دیده باشد، بلکه در مورد آن نیز بیشتر خوانده باشد و بداند. حال آنکه چه مقدار صِرف دیدن ارزشمند باشد در مقابل مطالعه و دانستن چیزی، امر دیگری است.
۹- در دوران قدیم که کارها تخصصی نشده بودند، راه آموختن امور تجربه کردن مستقیم آنها بود. یعنی تا کسی مثلاً دستش نمیشکست، گذارش به شکسته بندی نمیافتاد و لذا درمورد شکستهبندی و شکستگی استخوان چیزی نمیدانست. بنابراین مراجعه به کسی که قبلتر تجربه مشابهی داشته و "دردکشیده" باشد امر موجهی بود. امروزه اما بسیاری معارف را میتوان بدون تجربه کردن آنها فراگرفت و مثلاً دیگر کسی در مراجعه به پزشک معالجش برای رفع گرفتگی عروقش دنبال پزشکی نمیگردد که خود تجربهٔ گرفتگی عروق داشته باشد! یا رهبر سیاسیی لازم نیست خودش از طبقه محروم باشد تا بتواند به بهترین روش حقوق طبقه محروم را از طریق دیپلماسی در عرصه سیاسی احقاق کند. متاسفانه هنوز در جهان سوم و در تبلیغات انتخاباتی رنجکشیدگی یک ارزش محسوب میشود و تجربه زندگی و تحصیل در غرب یا رفاه ردگی یک ضد ارزش. انقلاب ضدسلطنتی سال ۱۳۵۷ نمونه واقعی خیزشی مردمی بود که با چنین استدلالی قدرت را از دست قشر نخبه و درسخوانده خارج کردند و به دست افرادی از جنس خودشان دادند، تا جریان کارها را به زعم ایشان به نحو بهتری و به نفع ایشان پیش ببرد. نتیجهٔ آن که چه شد،اکنون مردم ایران شاهد آن هستند.
Labels: ethics, general, History, politics, psychology, science, society, خلقیات ایرانی