توهمات ایرانی: ثروت، پولی که درمیآید…
یک توضیح: غلط مفید، درست غیرمفید؛ در علوم اجتماعی بسیاری مواقع دسترسی به آمارها و گزارههای دقیق اگر غیرممکن نباشد، بسیار هزینهوزمانبر است. از این رو بسیاری پژوهشگران برای تبیین و ارایه نظرشان در علوم انسانی به گزارههایی موسوم به "غلط مفید" در برابر "راست غیرمفید" متوسل میشوند. مثلاً بیان این که "یک چهارم ازدواجها در ایران به طلاق میانجامد"، گزارهای غلط ولی مفید است. غلط از آن جهت که کسی چنان آمار دقیقی ندارد و حتی اگر آماری باشد، عددش یک چهارم نیست، مفید از آنرو که درکی صحیح از شیوع طلاق در جامعه ایرانی میدهد. در مقابل، این گزاره که "دیروز دمای تهران در خیابان ولیعصر نبش جمهوری در ساعت ۱۴:۴۵ بعد از ظهر ۲۸ درجه سانتیگراد بود"، گزارهای درست ولی غیرمفید میتواند باشد.
در نوشتارهایی که از این قلم، و با عنوان "توهمات ایرانی…" در پی خواهد آمد گاه نویسنده در راستای پرداختن به پیام نوشته به گزارههایی از جنس "غلط مفید" گریزی میزند؛ پیداست که نقد چنان گزارههای کلی که اغلب تاریخیاند و از جنس ردی و اثباتی نیستند، در منظور نویسنده نمیباشد.
***
حدود ۶۰ سال پیش تصور اغلب ایرانیانی که به آبادان آن روز رفته بودند یا از وضعیت و آبادانی آن داستانها شنیدهبودند این بود که "این اینگلیسیهای مکّار ثروت مملکت را دارند غارت میکنند و فقط به فکر مهندسان خودشان هستند". ایرانی محنت کشیده و خوگرفته با شپش و تراخم و کچلی -اشتباه نکنید، حرفم از ایران شصت سال پیش است و نسلی که آنروز لابد ۳۰-۴۰ سالی از خدا عمر گرفته بودند و خاطراتش به قرنی پیش از امروز برمیگردد- از دیدن خانههای مرتب و مهندسی شده و امکاناتی متناسب با جمعیت کارکنان شرکت نفت، نگاهش از سطح نفوذ نمیکرد که به هزینه و تلاش و برنامهریزی وانتظامی که برای فراهم شدن چنان امکاناتی خرج شده بیندیشد، بلکه حرصش میگرفت و تصورش این بود که "انگلیس ثروت ما را چپو میکند؛ با ملی شدن این ثروت تمام ایران آبادان میشود." با چنین خیالی و با یک قیام و قعود نمایندگان مردم در مجلس، "صنعت" نفت ایران در روز ۲۹ اسفند سال ۱۳۲۹ "ملی" میشود. اما مشکل از همان ابتدا آغاز میشود؛ کسی از "ملت" از "صنعت" و سازوکارهای آن سر درنمیآورد. تصور عمومی از نفت، چاهی بود که از آن پول نقد بالا میآمد که کافی بود سر آن چاه خودمان بنشینیم و پولها را کامل و برای کشور خودمان جمع کنیم.
چنین توهم و ساده انگاری از دنیای نوین و مناسباتش، کرد آنچه بر سر اقتصاد ایران دوره مصدق آمد وسرانجامش به آنجا رسید که یک نفر خارجی با یک چمدان پول توانست دولتی ملی را طی صبح تا بعدظهری سرنگون کند. پس از شصت سال اما، واقعیتی که امروز شاهدیم این است که در نهایت نه تنها ایران آبادان نشده، آبادان هم ویران شده (این لینک را ببینید که ما ایرانیان در حفظ و نگاهداری همان ساختههای انگلیسی آبادان چه کردهایم).
حدود ۳۵ سال پیش نیز در کشور ۳۵ میلیونی ایران، در پی رشد اقتصادی مملکت و بهبود اوضاع معیشتی، باز توهم دیگری صورت گرفت. با رشد قیمت نفت و توجه دولت به مدیریت و نهادسازی و رشد اقتصادی کشور و بهبود اوضاع اقتصادی، وضع رفاهی و اقتصادی مردم نسبت به نسل قبلشان بسیار بهتر شد. در طی چنان سرعت رشدی، عامه به توهمی فرو رفتند که اوضاع به اندازه بایسته و شایسته خوب نیست؛ ثروت و امکانات کشور بیش از این حرفهاست و اگر شاه مملکت {با تحصیلات بینالمللی و داشتن ۵ سر عائله}، تعطیلاتش را در خارج میگذراند و کاخ ییلاقی و قشلاقی دارد، آنها نیز {با تحصیلات ابتدایی و داشتن ۸ سر عائله} باید از امکانات مشابه برخوردار باشند و انصاف این نیست که شششان گرو هشتشان باشد. از دید آن ایرانی اگر اوضاع آرمانی و ایدهآل نبود، پس ثروتهای مملکت داشت توسط شاه و اطرافیانش غارت میشد. {جایی در مستند «ملکه و من» کار ناهید پرسون فیروزآبادی، فرح پهلوی از ناهید میپرسد چرا با نظام سلطنتی مخالف بودی؟ ناهید که در زمان انقلاب اعلامیه پخش میکرده و ماشین آتش میزده و در جایجای فیلم اعلان کرده که از رژیم شاه متنفر بوده میگوید: پدرم سل داشت، مادرم فرش میبافت تا خرج هشت فرزندش را درآورد، و ما بسیاری روزها غذا «نان و دندان» داشتیم یا هیچ چیز. در همان حال در تلویزیون، ملکه را میدیدیم که شاد و خندان با فرزندانش در سبزهها بازی میکند و غصهای ندارد. لجمان میگرفت…}
با دامن زدن به چنین توهمی توسط قدرتطلبان سیّاس، ملتی به خیابانها ریختند و در کشوری با طراز اقتصادی بسیار خوب انقلابی اساسی کردند. اندکی بعد رهبر انقلابشان هم، همنوا با آنان، طی فتوایی هم گوشت یخی را حرام اعلام کرد، و هم دستور صادر کرد که همه بیخانمانها و زاغهنشینان مسکن دار بشوند { همه محرومان باید خانه داشته باشند ، هیچکس در هیچ گوشه مملکت نباید از داشتن خانه محروم باشد . بر دولت اسلامی است که برای این مسئله مهم چاره ای بیندیشد و بر همه مردم است که در این مورد همکاری کنند.} فرمان تاریخی رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) ، در خصوص تاسیس بنیاد مسکن انقلاب اسلامی، ۲۱ فروردین ۱۳۵۸
چنان تصوری از ثروت تا مدتها ادامه داشت و حتی تا چند سالی پس از انقلاب نیز دغدغه دولت مصادره و بازگرداندن "میلیاردها دلار" اموالی که شاه به غارت برده بود به ایران بود، و تا همین اواخر هم حرف از آزادی اموال بلوکه شده ایران در امریکا هست (که واقعیت این است که چنان اموالی وجود ندارد و بخش عمده آن تحت قرار داد الجزایر، با امضای بهزاد نبوی و نخست وزیر رجایی، صرف بازپرداخت شکایات شرکتهای امریکایی {به علت عدم اجرای مفاد قراردادهایشان توسط طرف ایرانی}، و شاکیانی که اموالشان توسط دولت مصادره شدهبود، شد). تا سالیانی بعد انقلاب مردم منتظر بودند که ببینند چه شد آن ثروتی، که اغلب آن را شاه غارت میکرد و اندکی را صرف بهبود قابل توجه آنان کردهبود. با شروع جنگ و بحرانی شدن اوضاع و طول کشیدن آن اما چنان خاطره و انتظاری از حافظه مردم محو شد.
امروزه هم اگر با یک ایرانی نوعی دمخور بشوید هنوز میشنوید که در تصور او، ایران یکی از غنیترین ممالک دنیا در داشتن منابع طبیعی و ثروتهای گوناگون است {البته ایرانی به تلاشی و زحمت و سرمایهگزاری و هزینهای که برای استخراج و فرآوری آن ثروتها باید بشود توجه و آگهیی ندارند}، لذا ثروت و امکانات کافی برای زندگی آسوده در مملکت موجود است؛ اگر تاکنون چنین نشده لابد توطئه خارجی یا داخلی است که نگذاشته همه دارا و خوشبخت بشوند و با خنثی کردن توطئه ها، ایرانی سرانجام به زندگی و رفاهی که شایسته اوست خواهد رسید.
مطابق این تصور، ثروتهای خدادادی طبیعی مساوی پول نقد است و احتیاجی به صرف هیچگونه هزینه، زحمت، سرمایهگذاری، مدیریت، فرآوری و بهینهسازی و … اضافی ندارد؛ هدیهایست الهی که نصیب نسل ایرانی شدهاست. با وجود این تصور، اگر حرکتی اجتماعی در راستای دریافت آن ثروت باشد، ایرانی با ایرانی به سازش میرسد و همراه میشود و جنبشی حتی مثل جنبش مشروطه شکل میگیرد. در راستای این تصور اگر عاملی خارجی نیز به فردی ایرانی وعده آن را بدهد، آن ایرانی همراه او میشود تا به "حق خدادادش" برسد و چنین چیزی را خیانت نمیپندارد (و این تعبیر وجود انبوه دولتمردان خاینیست که در ایران داشتهایم که منافع شخصی را بر هرچیزی مقدم داشتند).
چنین تصوری از فرایند تولید ثروت، حتی در زبان فارسی هم ردپایش را گذاشته است؛ آنجا که فارسی زبانی میگوید "پول درمیآورد"، در مقابل انگلیسی زبانی که "پول میسازد (to make money)". در تصور و ذهنیت ایرانی پول و سرمایه کمیتی است با مقدار محدود که از جایی درمیآید و جیب به جیب میشود تا در نهایت به جیب کسی میرود؛ با همین تصور اگر سرمایهداری پولدار است حتماً به قیمت حقخوری و فقیر کردن جمعیتی دیگر به آن سرمایه رسیده است و لذا سرمایهدار و ثروتمند در ایران از لحاظ اجتماعی منفور است؛ {همین استدلال هم پایه مصادره اموال سرمایهداران و فراری دادن کارآفرینان صاحبان سرمایه در ابتدای انقلاب بود و بسیاری صنایع رو به رشد در ایران به آن استدلال مصادره و ملی و در نهایت "ور"شکسته شدند، از صنایع کفش ملی بگیر تا ایران خودرو و حتی آدامس خروسنشان}
امروزه مشکلات اقتصادی، کمی، اندکی، ایرانیان را با واقعیت امور آشنا کرده است که پول از زیر بوته سبز نمیشود؛ آشناشدن قشری از جوانان با دنیای نوین و مناسبات جهانی آنها را به این واقعیت رسانده که دنیای اقتصاد، دنیایی بر پایه واقعیتهای علمی و هزینه و سرمایهگذاری و امکانات و واقعیات موجود است و جریان امور به همان سادگی تصور پدرانشان نیست. امکانات کشور محدود است و برای تولید پول و سرمایه باید هدف داشت، برنامه ریخت، استراتژی تعیین کرد، همکاری داشت، و در راستای آن عرق ریخت و تلاش کرد.
اما در لایههای مختلف جامعه و حکومت چنان توهمی -ثروت و امکانات غنی ملی در انتظار استخراج- پابرجاست. رهبر حکومت همین اواخر فرمودند:
«جمعيت كشور، هفتاد و پنج ميليون. البته بنده همين جا عرض بكنم؛ من معتقدم كه كشور ما با امكاناتى كه داريم، ميتواند صد و پنجاه ميليون نفر جمعيت داشته باشد. من معتقد به كثرت جمعيتم. هر اقدام و تدبيرى كه ميخواهد براى متوقف كردن رشد جمعيت انجام بگيرد، بعد از صد و پنجاه ميليون انجام بگيرد!»
چنین توهم ایرانی از ثروت و نادانی از سازوکار تولید آن، میتواند باعث رفتارها و تصمیمهای اشتباه در حد ملی شود (و شدهاست). شاید توهم همین غرق در ثروتهای ملی بودن و خماری ناشی از آن است که ایرانیان را چنین به تنآسایی سوق دادهاست؛ متوسط کار مفید یک کارمند ایرانی بین یک تا دوساعت است-در مقابل ۷-۸ ساعت کار در کشورهای مدرن- و سرانه مطالعه او در حد چند دقیقه در روز -در مقابل بیش از یک ساعت مطالعه روزانه مردم در کشورهای مدرن-!
بر ماست که عینک خیال را در مشاهده حقیقت از چشم ایرانیان برداریم و از رویای شیرین ثروت ایرانی بیدارشان کنیم.
Labels: general, History, language, life, politics, psychology, science, society, خلقیات ایرانی