پاره‌سنگ: April 2009

پاره‌سنگ

پاره‌سنگ‌های گاه‌گاهی ذهن من

2009/04/28

روابط انسانی در دنیای جدید

آشنایی گله داشت که در دنیای مدرن و با وجود ابرازهای ارتباطی نوین - مثل تلفن و چت و ایمیل و فیس‌بووک و ...- دیگر روابط انسانی معنی حقیقی خودشان را از دست داده‌اند و شکلی مجازی و سطحی گرفته‌اند. چنین عقیده‌ای شیوع زیادی حداقل بین اطرافیان بنده دارد. خیلی‌ها در عمل چنین چیزهایی را جایگزین روابط انسانی‌شان کرده‌اند.
چنین تصور اشتباهی٬ به عقیده من٬ از این تفکر ریشه می‌گیرد که ابزارهای ارتباطی جدید٬ آمده‌اند تا جایگزین ارتباط رودرروی قدیمی شوند. مثلاً برخی بر این گمانند که اگر تولد آشنایی نزدیک است و او را شخصاً هم ملاقات می‌کنی٬ نوشتن تبریکی بر دیوار فیس‌بووکش بجای برزبان آوردن آن٬ روش مدرن تبریک تولد اوست؛ در حالی‌که چنین نیست. چنین کاری نشان از عدم درک کارکرد واسطه‌های ارتباطی جدید دارد. به همان اندازه مبتذل است که به فرد بغل‌دستی‌ات ایمیل بزنی برای ابلاغ پیامی که شفاهی هم می‌توانی بدهی.
کارکرد ابزار ارتباطی نوین بسط و توسعه حیطه حضور انسان‌ است٬ نه وسیله‌ای مد روز برای انجام کارهایی که قبلاً هم می‌کرد. بله٬ می‌توان از وب‌کم رایانه بجای آیینه هم استفاده کرد٬ اما کارکرد اصلی آن نمایاندن رخسار شما به عزیزانتان که هزاران کیلومتر دورتر از شما٬ مشتاق دیدارتان هستند است.
عدم درک چنین کارکردی از ابزار دنیای مدرن٬ که متاسفانه کم هم شایع نیست٬ باعث می‌شود که آنها را نه وسیله‌ای برای بسط حضور ما٬ بلکه ابزاری برای بی‌روح کردن آن بدانیم و مطابق آن هم از آنها استفاده کنیم. چالشی جدید برای انسان وامانده بین سنت و تجدد.

Labels: , , , ,

2009/04/12

دیکتاتورهای صغیر

از خوبی‌های زمانه ما یکی هم این است که امکانات نوین ارتباطی٬ محدود به عده خاصی نشده‌است و هرکس با کمی همت می‌تواند حرف و سخنش را در دنیای مجازی منتشر کند؛ دیگر از پشت مونیتور کسی نمی‌فهمد طرفش نوجوانی نشسته‌بوده یا پیری دنیادیده و معیار سنجشش تنها متنی است که می‌خواند٬ نه او که نوشته‌است.
بسیار می‌بینم در اینترنت فارسی٬ بعضی - که ظاهراً خودشان را بیشتر از بقیه صاحب‌نظر می‌دانند (;- برای خودشان شیوه شخصیی برای نگارش گزیده‌اند و توجیهاتی هم دارند. کم نمی‌بینم اغلاطی از قبیل: حتمن٬ عیسا٬ سانیه٬ نماینده‌گان و ترکیباتی مثل: می‌شناسم‌اش٬ ام‌روز٬ جوان‌ای.
چندین بار که توجه‌شان داده‌ام به موارد مذکور و مشابه٬ جواب آمده که من رسم‌الخط خودم را استفاده‌می‌کنم. عجیب که این عزیزان٬ که آن‌قدر خود را صاحب‌نظر می‌دانند که از خود شیوه نگارش ابداع کنند٬ نمی‌دانند که "رسم" چیزی است که بین عده زیادی مرسوم است و شیوه نگارش آنها تا "رسم‌"الخط شدن فرسنگها فاصله دارد.
از دیدی دیگر می‌توان روانشناسی این عملشان را مشابه رفتار قانون‌گریز متداول ایرانی دانست؛ همه می‌دانیم که برای نوشتن قوانینی هست که متولی آن هم در زمانه ما بطور رسمی فرهنگستان زبان و ادب فارسی است. همانطور که قوانین راهنمایی و رانندگی هستند و متولی دارد و شکستن آنها قانون شکنی‌است -و متاسفانه از لحاظ اجتماعی منفور نیست- شکستن قوانین نگارش هم قانون‌شکنی‌است و برهمان سبق. اگر کسی هم در نوشته‌اش خود را صاحب‌رای بداند که به دلخواه و انتخاب خودش قوانین نگارش وضع و نقض کند و آن را حق خودش بداند٬ چه می‌توان گفت جز این که او یک دیکتاتور کوچک است و حوزه دیکتاتوری صغیر‌ش وبلاگش و فضای اینترنتیی است که در آن حکم می‌راند!
تعریف ساده دیکتاتور: حکمرانی که خودش قانون وضع می‌کند.

Labels: , , , ,

2009/04/11

snobism

گاهی می‌بینم در وبلاگی٬ دوستی٬ آشنایی٬ رفیقی که اتفاقاً از دید من تحصیل کرده و چیزفهم هست٬ عکسی گذاشته لابد به سیاق فوتوبلاگیدن. اما توضیحات عکس چنان بی‌ربط است که متفکر می‌شوم که چرا آن توضیحات را گذاشته پای عکس.
چنین کاری را بنده باز تولید می‌کنم با توضیحات مشابه٬ ببینید چه حسی بهتان دست می‌دهد بعد از دیدن عکس و خواندن توضیحات من زیرش.

هفت‌سین من٬ مارچ 2008٬ طبقه هجدهم٬ آپارتمانم در تورونتو کانادا. با دوربین سونی که ۳۰۰ پاوند در سفر لندنم خریده بودم. عکاس: Jennifer Hallemier. شمع از آن شمعهای طبی خوشبو برای تمدد اعصاب بود به قیمت ۱۵ دلار.

Labels: , ,

2009/04/08

دیگرآزاری:

به این فکر می‌کردم که تفریح کودکی بعضی‌ آدم‌ها چه‌ها که نبوده‌است!
از نسل قدیم لابد شما هم شنیده‌اید مشابه این که در ولایتشان فلفل به ماتحت الاغ می‌گذاشته‌اند و از عکس‌العمل آن زبان بسته شاد و سرگرم می‌شده‌اند؛ یا این که مثلاً لاک لاکپشت‌ها را می‌شکسته‌اند و ولشان می‌کرده‌اند٬ یا کمی مهربانتر فقط آن‌ها را پشت ورو می‌کرده‌اند و به امان خدا ولشان می‌کرده‌اند. با تیرکمان به شکار گنجشکان بیچاره‌ می‌رفته‌اند؛ گربه و سگ را با چوب و سنگ می‌زده‌اند و ...
نسل کمی جدیدتر: سنگ پراندن به قطار یا ماشین‌های عمومی. زدن زنگ در خانه مردم و فرار کردن. مزاحم تلفنی مردم شدن.
نسل جدید: با آی‌دی تقلبی چت کردن و سرکار گذاشتن. در بالاترین با هر گروهی مخالفش بحث کردن٬ یا رای تقلبی دادن و جمع کردن و ...

اصطلاح این اختلال روانی در روانشناسی سادیزم است. البته جایی هم نوشته‌نشده که این اختلال روانی با گذشت زمان و بالا رفتن سن درمان می‌شود! تنها نمودهای آن ظریف‌تر می‌شوند...

Labels: , , , , ,

2009/04/02

مغز٬ کامپیوتر زنده؟

گاهی گفته می‌شود که "مغز نوعی کامپیوتر است و پیش‌بین می‌شود که تا چندین سال آینده ابررایانه‌هایی ساخته شوند که به توانایی‌هایی مشابه قابلیت‌های مغز برسند". در این میان نکته‌ای مغفول می‌ماند که درچند مورد -که شرح می‌دهم- مغز انسان از کامپیوترها در حال حاضر هم عقب است و اصولاً با آنها تفاوت ماهوی دارد.
نخست این‌که حافظه انسانی یا همان هارددرایوِ مغز٬ حافظه‌ای پویا است و این پویایی آن را ناقص و آسیب پذیر می‌کند٬ در مقایسه با حافظه یک رایانه که کاملاً ایستا است: مثلاً عکسی را که چند سال پیش در رایانه‌ای ذخیره کرده‌اید صد سال بعد هم از آن فرابخوانید با تمام جزییات یکسان می‌ماند؛ اما... برای مثال اگر شما به مهمانیی رفته باشید و دوستی در آن نیامده‌باشد٬ بعدها دوستان دیگرتان می‌توانند با توصیفاتی از حضور او در آن مجلس٬ شما را طوری متقاعد کنند که حتی مغز شما تصاویری از حضور او در آن مجلس به شما ارایه کند! مورد مشابهی که شناخته شده‌است این است که مغز افراد مسن تمایل به ساخت چنین خاطرات تقلبی دارد و بسیاری از آنها نقل مجالس آنهاست٬ بی‌آن‌که واقعاً قصد دروغگویی داشته‌باشند.
مورد دوم که بی‌ارتباط هم با مورد اول نیست این است که منطق مغز انسانی -یا بهتر گفته شود روش ارزشگذاری آن- بر عکس منطق رایانه‌ای٬ مطلق نیست بلکه سیال و تلقین پذیر است. مثلاً می‌توان غذای شوری را به کسی خوراند و او را وادار کرد که شوری غذا را تشخیص ندهد٬ به شرط آن‌ که عده زیادی از قبل از خوشمزگی آن غذا برایش بگویند و او از پیش متقاعد شود که غذای عالیی خواهد خورد. چندی نمی‌گذرد که فرد٬ دیگر شوری غذا را تشخیص نخواهد داد! یا این‌که در بسیاری از خوابهایی که می‌بینیم اصول منطقی و اخلاقی را بدون هرگونه حس بدی نقض می‌کنیم و بعد که از خواب بلند می‌شویم تازه تعجب می‌کنیم که چنان امر بدیهیی را در خواب متوجه نشده بوده‌ایم. اما برای یک رایانه همیشه ۲=۱+۱ است٬ حتی اگر هزاران رایانه دیگر به گوشش چیز دیگری بخوانند برای آن رایانه اصولی که طبق آن برنامه ریزی شده هیچگاه تغییر نخواهند کرد.

Labels: , ,