پاره‌سنگ: March 2010

پاره‌سنگ

پاره‌سنگ‌های گاه‌گاهی ذهن من

2010/03/28

نوروز و خجستگی آن

سال ۳۶۵ روزه خورشیدی روزهای متفاوتی دارد که یکی از آنها روزی است که خورشید از نقطه اعتدال بهاری می‌گذرد و پس از آن طول روز از شب پیشی می‌گیرد. چنان روزی را از دیرباز مردم ایران زمین مبارک می‌داشته‌اند و جشن می‌گیرند و پنج روزی را خوشند و نوروز نام نهاده‌اند.
برای اموری که احتیاج به حساب و کتاب دارند،‌لازم است که مبدایی در نظر گرفته‌شود و حساب سالیانه از آنجا آغاز شود؛ چنین روزی در ایران دوره ساسانیان روز اول پاییز بوده که کشاورزان محصول خود را برداشت کرده‌بودند و آماده پرداخت مالیات بوده‌اند. برای فرنگیان امروزه این روز اول ژانویه است، و برای ایران امروز، روز اول فروردین. این که آغاز سال نو چه روزی باشد امری قراردادی‌است، اگرچه بهتر به نظر می‌رسد که نو شدن سال همراه با نوشدن طبیعت و آغاز بهار باشد.
این دو رویداد، وقایعی جدا هستند و شادباشهای جدا می‌طلبند. برای فرنگیها این قضیه ساده است، چون تبریک کریستمس‌شان را چهار پنج روزی پیش از تبریک سال نوشان می‌گویند؛ اما خیلی ایرانیان فراموش می‌کنند که تبریک نوروز سوا از تبریک سال نو است، و باید سوا ارجش گذاشت. درهم و باهم یا بی‌هم تبریکاتشان را اعلام می‌کنند و می‌گذرند.
خواستم اینجا به زبان ساده بنویسم که: نوروز به خودی خود پیشامدی خجسته است،‌ اگر چه آغازگر سال نوی هم نباشد، چنانکه دیریست در تاجیکستان و ترکیه و عراق اینگونه نیست.

Labels: , , ,

2010/03/05

کشورها و نامها:

افتتاحیه المپیک زمستانی است و گوینده نام کشورهای شرکت کننده در رقابت‌های این دوره را اعلام می‌کند. نامها، همان نامهای آشنا و معمول است، دانمارک و ایتالیا و پاکستان و ...، اما در آن میان بعضی اسمها طولانی‌تر معرفی می‌شوند: جمهوری خلق چین، جمهوری اسلامی ایران، جمهوری دموکراتیک خلق کره؛ به‌جای نامهای دیرآشنای چین، ایران و کره‌شمالی.
تا آنجا که سواد من قد می‌دهد نام رسمی خیلی کشورهای دیگر هم پیشوند یا اضافات دارد، مثلاً جمهوری اسلامی پاکستان، یا دولت اسراییل؛ اما اینکه چرا آن کشورها نمی‌خواهند که نامشان به طور "کامل" بیان شود ولی کشورهای ایدئولوژیستی مانند چین و ایران و کره شمالی بر اعلام نام رسمی و کاملشان تاکید دارند بر من واضح نیست.
کشوری مانند اسراییل که رسماً حکومتی نژادی دارد، با خواندن خود به نام ساده اسراییل و نه دولت یهودی اسراییل، خود را از آن مبرا می‌کند؛ اما سه دولت پیش‌نامبرده، با اینگونه نامیدنشان، تاکید دارند که کشورشان متعلق به مردمانی از آن دیار است که خلقی (کمونیست) [چین و کره شمالی] یا اسلامی [در مورد ایران] هستند.
در مورد ایران خودمان، واضح نیست که هموطنان غیرمسلمان ما چه سهمی از آن دارند و آیا اصلاً می‌توانند در اداره آن سهیم باشند؛ و یا اینکه چرا سیاست خارجی کشور آنها باید مطابق آرای یک فقیه شیعه مذهب تعیین شود.
اصولاً در اداره امور ملی و جهانی، چه مقدار مسایل دینی و ایدئولوزیک باید دخیل باشد؟ تکلیف مردمی که به آن ایدئولوژی عقیده‌ای ندارند ولی محکوم به زیستن در آن دیار هستند چیست؟

Labels: , , ,

2010/03/02

در لزوم منظم اندیشیدن:

خیلی اوقات نوشته‌ای -یا عام‌تر٬ اغلب نوشته‌ای در وبلاگی (مثلاً این)- می‌بینم که در درک منظور نویسنده‌اش مشکل دارم. تک‌تک کلمات معنی‌دارند٬ گاهی جملات‌ هم معنی‌دارند٬ گاهی آنها هم نه؛ خلاصه ارتباط معنایی بین کلمات و جملات گم‌است. اوایل می‌اندیشیدم لابد متن٬ متنی احسایس است که باید در حسش قرار بگیری تا درکش کنی٬ اما با خواندن چند باره٬ این ظن هم از بین می‌رفت.
دیدن چنین "تالیفات" گُنگی در مطبوعات رسمی‌تر٬ معمولاً نشان از آن دارد که آن تالیفات٬ "ترجمه" هستند و مترجم٬ بدون درک معنی٬ کلمات مترادف را کنار هم ردیف کرده٬ اسمش را هم بجای این‌که بگذارد مترجم٬ گذاشته مؤلف. [زمانی به توصیه آشنایی٬ کتاب کیمیاگر پائولو کوییلو را ‌خواندم. کم نبود جملاتی را که مجبور می‌شدم به انگلیسی برگردانم تا معنی صحیح‌شان را دریابم!]
کم پیش نمی‌آید که پای صحبت کسی می‌نشینم و باز همان حس مشابه به سراغم می‌آید؛ با آن‌که معنی کلمات منفرد را می‌دانم٬ نمی‌فهمم گوینده چه مفاهیم و معنایی را می‌خواهد در گفتارش القا کند. در چنین موقعیتی٬ حسن قضیه این است که اگر گوینده مجال بدهد٬ می‌توان با سوالهایی٬ از منظورش پرسید و حکایتش را متوجه شد. اغلب حکایتش را با کلماتی دیگر و در جملاتی کوتاهتر برایش بازگو می‌کنم تا تأیید کند...
مشکلی تداول چنین رویه‌ای از نظر من، فراموشی روال منطقی فکر در گفتگو است. اگر کسی قبل آن که به چیزی فکر کند٬ از آن داد سخن بدهد٬ کم نیست جملات و کلمات کم معنی و نابجا و یا زایدی که بر زبان می‌آید بدون این‌که ارزشی اطلاعاتیی داشته باشند.
ترس از سکوت و بدجلوه کردن آن، بسیاری را به سخن گفتن لاینقطع تشویق می‌کند؛ شاید که از نظرشان ساکت نشستن دونفر روبروی هم، برابر بی‌علاقگیشان به هم باشد.

Labels: , , , , ,